پس در واقع مراقب بودن جذابتره

به نظرم دبیر زیست بودن شغل به غایت جذابیه مخصوصا وقتی دانش آموزاتون دارن امتحان از مبحث مفاصل میدن و شما می تونید پاپ کورن بگیرید دستتون و مثلا ببینید که نود درصد دانش آموزاتون با سماجت و جدیت تمام دارن تلاش میکنن آرنجشونو به سمت چپ و راست تکون بدن بدون این که بازوشون حرکت بکنه ... باید صحنه ی جالبی باشه.
۲

132

می تونم از همین الان مدال جذاب ترین و فهیم ترین نویسنده ی کتابای درسی دبیرستانم ـو به بهمن بازرگانی تقدیم کنم.

۲

Come on , Come on

با سابقه ای که ازم در دسترس هس ، احتمال داره انقدر این Cheap Thrills ـو گوش بدم که سیا بیاد و تو مجمع ملل اظهار ندامت کنه از خوندنش


۵

و بله ، تلگراممم در حالت فعلی در دسترس نیس

اوضاع این روزا جدا مسخره اس ، پس فردا آزمون دارم و درسته که خوندم ولی حال و حوصله ی آزمون دادن ندارم.هفته ی بعدی قراره بریم شمال و من واقعا دارم لحظه شماری می کنم.فرزانه هم کلا نمی دونم کجاس و به خاطر همینه که این روزا انقدر چرت و پرت می نویسم (البته قبلنم در و گوهر نمی افشاندم ولی به هر حال) هیچکس نیس که همه ی اینا رو بهش بگم.
۲

My Blue Moon

Blue Moon


Runnin' from what it could be ...

 ... So terrified of happy


Blue Moon - Troye Sivan


۰

و خب ، الان عاشقش شدم اصن :)

من حدودا هفت هشت ساله بودم که احسان کنکور داشت . با توجه به کرمِ کتاب بودن و بیکار بودنم در اون روزگار ، می نشستم و کتابای ادبیاتش ـو می خوندم و طبیعتا هیچی نمی فهمیدم به جز دو سه تا درس ناقابل که یکیشون در مورد گاو مشدی حسن بود و چند روز پیش که داشتم کتاب ادبیات 3 رو می خوندم فهمیدم اون کتابی که احسان همیشه بهم می داد ، این بوده ... خیلی حس عجیبیه اصن ، چون من واقعا دوستش داشتم.
۳

و بله ، آدمایی مثه من تو اینستا هیچ جذابیتی پیدا نمی کنن جز پیج ناسا و یه سری مورد خاص دیگه

می دونی ، اینستاگرام ( در محدوده ی دخترای ایرانی) به چند جبهه تقسیم شده که من به صورت کاملا جدی ازشون متنفرم :

- دسته ی دختران مو مش و قرتی ای که باباشون یهویی بهشون یه بنز هدیه می ده و اصولا هیچ کدومشونو نمیشه از هم تشخیص داد.
- دسته ی دخترای دبیرستانی ای که مدام میرن کافه و اینا و کلی عم باحالن و کلی عم دوستای خوب دارن و هی عم قربون صدقه ی دوستاشون میرن.
- و بدتر از همه ، دسته ی دخترای عاشق ملانی مارتینز و لانا دل ری و هالزی که مدام نقاشیایی می کشن که اوج بیماری های روانیشونو بیان کنه و سعی می کنن افکار مالیخولیایی ای داشته باشن و از این گردنبندای حلقه حلقه که من یادم نمیاد اسمشون چیه ، میندازن و سعی می کنن خودشونو شکل خون آشاما در بیارن.
- و دخترای عاشق رنگی رنگی و شیفته ی عکاسی که میگن "عکاس نیستم ولی عکاسی رو دوست دارم" ولی کاملا مشخصه که دارن تواضع به خرج میدن تا بقیه قربون صدقشون برن
- آهان ، اینو قبلا گفته بودم ولی به هر حال : دخترایی که میخوان فقط یه معرفی از کتابی که خوندن بزارن ولی کاملا اتفاقی دکور معرکه ی اتاقشون تو عکس میفته.کاملا اتفاقی.

خلاصه که خودتون باشین عزیزانم.حتی اگه پسرید و در محدوده ی این پست قرار نمی گیرید
۵

125

نوشتن پست ـای بلند و چند موردیِ جذاب از من بر نمی آمد ولی به هر حال :


* تبلتم خراب شده و در نتیجه من الان کاملا به اون زندگی ای که مامانم از من توقع داره ، رسیدم ... این که ثانیه ای اضافی تر از نیازم پای اینترنت نشینم.کوچکترین تمایلی به درست کردنشم ندارم.


* اصلا نمی فهمم جطور و با چه رویی می شینین توی یه ماه ، فرندزو تموم می کنین (سارا جان ، اینجا اصلا اشاره ای به تو نشده) (من شیش ماهه که دارم می بینمش و با تمام عشق و علاقه ام هنوز فصل سومم)


* دارم بعد از سالیان سال از زیر کار دررویی آشپزی یاد می گیرم و شاید باور نکنین ، ولی با این که غذاهام اصلا خوش قیافه به نظر نمی رسن ولی واقعا خوش مزه ان :))


* دارم به این فک می کنم که اگه خودمو واسه کنکور بکشم و بعدشم مطمئن باشم که خوب دادم ، تابستون بعد از کنکور باید خیلی خوش بگذره.البته اگه استرس اعلام نتایجو در نظر نگیریم.می دونی ، هیچکس بهت گیر نمیده ، و هیچ گذشته و آینده ای نیست.


* حقیقتا نصف جذابیت خندوانه برای من بایرامشه :]]

۲

124

مامان من وقتی که نتیجه ی آشپزیمو می بینه : اوه !! سارا !! این فوق العاده شده !! من که گفتم استعداد آشپزی داری !! من بهت افتخار می کنم.... فقط اینو که قرار نیست بخوریم عزیزم ؟
۴

123

قبلا فک می کردم که درسته که کنکور سخته ، ولی جدا ترسیدن نداره. ولی خب ، از پریروز که کتابای سومو گرفتم و چشمم به زمین شناسی و دین و زندگی افتاد و از وقتی که فهمیدم باید رنگ ترکیباتی که توی شیمی 3 اومده رو حفظ کنم ، هر دو دقیقه یه نگاه پر اندوه به کتابام میندازم بعد به این فک می کنم که چجوری تا دو سال دیگه این چرت و پرتا رو حفظ کنم؟

۸

از مزیت های دوستی های شش ساله

امروز پشت تلفن به فرزانه گفتم که می ترسم در آینده یه زندگی معمولی داشته باشم که توش حتما با کسی ازدواج کردم که دوستش ندارم و دوستم نداره ، یه پزشک شدم که ذهنش معطوف سرمایه ی بیشتر و بیشتره ، و دختری دارم که چیزی از هری پاتر نمی دونه و کل زندگیش پسرا و لوازم آرایشه و می ترسم که هیچ کدوم از رویاهایی که الان دارم رو بر آورده نکنم.
گفتش کاملا قطعیه که این شکلی نمی شم چون آدمی نیستم که وقتمو صرف چیزی کنم که دوستش ندارم ، و حتی آدمی نیستم که وقتمو صرف آدمایی کنم که دوستشون ندارم .. در واقع کاملا مشخصه که آدمی میشم که پتانسیل اینو داره که یه خونه رو بدون معطلی منفجر کنه
می دونی ، موضوع مهم اینه که من به منطق فرزانه و شخصیت شناسیش اعتماد مطلق دارم و وقتی این حرفا رو ازش شنیدم واقعا خوشحال شدم.
۲

"می تونید بهم افتخار کنین و بیاین بغلم اصن" یا "اشک ذوق "

بعد از گذشت ده سال از مدرسه رفتنم بالاخره یاد گرفتم که چجوری کتابامو جلد کنم و الان حقیقتا حس می کنم یه جور نابغه ی کشف نشده هستم :)))





٭ هیچوقت فکر نمی کردم به مرحله ای برسم که بخوام برای یه پست دو تا عنوان بزارم ، می تونین به خاطر اینم بهم افتخار کنین.

۳

نباید انقدرم قضیه مهم باشه

این دنیا یا جای منه یا جای کسایی که سه ساعت بحث می کنن سر این که "فکر" ـو نباید بگیم "فک"
۳

119

یکی از تئوری های بنیادیم در تربیت بچه های آینده ام ، اینه که تا هف هش سالگی در آغوش طبیعت ولشون کنم بعدم بدمشون مدرسه ی شبانه روزی ... ولی خب متاسفانه این اطراف کسی با نظریه های هوشمندانه ام موافق نیس

۴

117

میدونی ، موضوع اینه که من برای جون خودمم که شده باید بشینم برای آزمون بعد بخونم چون دوتا آزمون قبلی ـو ندادم (در واقع یکیشو ندادم و یکیم سرماخورده بودم بنابراین سر آزمون گرفتم خوابیدم) ولی خب ، من از صمیم قلب عاشق شهریورم و عاشق این آب و هوای فعلی مشهد ... دلم میخواد ساعت ها اینجا ، روی تختم که در حال حاضر بهترین تخت در کهکشان هاست ، دراز بکشم و هزار خورشید تابان ـو ادامه بدم ، ولی خب ، گفتم که ، احتمالش هس که اگه این آزمون ترازم کم بشه ، دیگه زنده نمونم.

بنابراین ، پیش به سوی عربی.

۳

به هر حال هر کس قربانی یه چیزیه.

دارم برای سه هزار و هفتصد و بیست و دومین بار هزار خورشید تابانو می خونم و بعد از این همه تازه به این نتیجه رسیدم که اگه وجود طارق و زیبایی لیلا رو در نظر نگیریم ، من خودِ خودِ زندگی لیلا رو دارم.
۳

شاید به خاطر همین به طور معمول شاد و بی غصه به نظر می رسم

اگه قرار بود یه آدم مومن و مذهبی باشم حداقلش مومن شکرگزاری می شدم ، توانایی اینو دارم که بعد از تصادف با ماشین ، اخراج در سال آخر پزشکی ، مرگ پدر و مادر و یا هر بلای دیگه ای بشینم خدا رو شکر کنم که مثلا چشمم سالمه ، می تونم خودم غذا بخورم ، می تونم کتاب بخونم ، فیلم ببینمو قس علی هذا


قابل انکار نیس که دنبال جایی می گشتم که عبارت قس علی هذا ـو به کار ببرم.

۱

هیچوقت فکر نمی کردم خود درگیرتر از منم پیدا بشه

یکی دیگه از چیزایی که هیچوقت احتمالا نمی تونم بفهمم اینه که چجوری مردم این نفر اول تجربی که دانشجوی شریف بوده رو تحسین می کنن.
۳

وقتی داشتم خطاب به کمدام Chandelier رو می خوندم به این نتیجه رسیدم

فهمیدم چرا سیا (Sia) موهاشو میندازه روی صورتش یا موقع خوندن یه جوری وایمیسته که صورتش دیده نشه.

این بشر کلا خیلی جیغ و داد می کنه تو آهنگاش و می دونین ، خیلی مسخره اس که با جدیت به دوربین نگاه کنی در حالی که دهنت اندازه ی یه گالن بازه.جدا مضحکه.

۰

مورد اول هنری جز چپ کردن چشماش نداره :| و مورد دومم هیچی نداره :|

هیچوقت نمی فهمم مهران غفوریان و ژوله بر اساس چه دین و آیینی بامزه محسوب می شن.

۲
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان