می تونم از همین الان مدال جذاب ترین و فهیم ترین نویسنده ی کتابای درسی دبیرستانم ـو به بهمن بازرگانی تقدیم کنم.
با سابقه ای که ازم در دسترس هس ، احتمال داره انقدر این Cheap Thrills ـو گوش بدم که سیا بیاد و تو مجمع ملل اظهار ندامت کنه از خوندنش
نوشتن پست ـای بلند و چند موردیِ جذاب از من بر نمی آمد ولی به هر حال :
* تبلتم خراب شده و در نتیجه من الان کاملا به اون زندگی ای که مامانم از من توقع داره ، رسیدم ... این که ثانیه ای اضافی تر از نیازم پای اینترنت نشینم.کوچکترین تمایلی به درست کردنشم ندارم.
* اصلا نمی فهمم جطور و با چه رویی می شینین توی یه ماه ، فرندزو تموم می کنین (سارا جان ، اینجا اصلا اشاره ای به تو نشده) (من شیش ماهه که دارم می بینمش و با تمام عشق و علاقه ام هنوز فصل سومم)
* دارم بعد از سالیان سال از زیر کار دررویی آشپزی یاد می گیرم و شاید باور نکنین ، ولی با این که غذاهام اصلا خوش قیافه به نظر نمی رسن ولی واقعا خوش مزه ان :))
* دارم به این فک می کنم که اگه خودمو واسه کنکور بکشم و بعدشم مطمئن باشم که خوب دادم ، تابستون بعد از کنکور باید خیلی خوش بگذره.البته اگه استرس اعلام نتایجو در نظر نگیریم.می دونی ، هیچکس بهت گیر نمیده ، و هیچ گذشته و آینده ای نیست.
* حقیقتا نصف جذابیت خندوانه برای من بایرامشه :]]
قبلا فک می کردم که درسته که کنکور سخته ، ولی جدا ترسیدن نداره. ولی خب ، از پریروز که کتابای سومو گرفتم و چشمم به زمین شناسی و دین و زندگی افتاد و از وقتی که فهمیدم باید رنگ ترکیباتی که توی شیمی 3 اومده رو حفظ کنم ، هر دو دقیقه یه نگاه پر اندوه به کتابام میندازم بعد به این فک می کنم که چجوری تا دو سال دیگه این چرت و پرتا رو حفظ کنم؟
بعد از گذشت ده سال از مدرسه رفتنم بالاخره یاد گرفتم که چجوری کتابامو جلد کنم و الان حقیقتا حس می کنم یه جور نابغه ی کشف نشده هستم :)))
٭ هیچوقت فکر نمی کردم به مرحله ای برسم که بخوام برای یه پست دو تا عنوان بزارم ، می تونین به خاطر اینم بهم افتخار کنین.
یکی از تئوری های بنیادیم در تربیت بچه های آینده ام ، اینه که تا هف هش سالگی در آغوش طبیعت ولشون کنم بعدم بدمشون مدرسه ی شبانه روزی ... ولی خب متاسفانه این اطراف کسی با نظریه های هوشمندانه ام موافق نیس
میدونی ، موضوع اینه که من برای جون خودمم که شده باید بشینم برای آزمون بعد بخونم چون دوتا آزمون قبلی ـو ندادم (در واقع یکیشو ندادم و یکیم سرماخورده بودم بنابراین سر آزمون گرفتم خوابیدم) ولی خب ، من از صمیم قلب عاشق شهریورم و عاشق این آب و هوای فعلی مشهد ... دلم میخواد ساعت ها اینجا ، روی تختم که در حال حاضر بهترین تخت در کهکشان هاست ، دراز بکشم و هزار خورشید تابان ـو ادامه بدم ، ولی خب ، گفتم که ، احتمالش هس که اگه این آزمون ترازم کم بشه ، دیگه زنده نمونم.
بنابراین ، پیش به سوی عربی.
اگه قرار بود یه آدم مومن و مذهبی باشم حداقلش مومن شکرگزاری می شدم ، توانایی اینو دارم که بعد از تصادف با ماشین ، اخراج در سال آخر پزشکی ، مرگ پدر و مادر و یا هر بلای دیگه ای بشینم خدا رو شکر کنم که مثلا چشمم سالمه ، می تونم خودم غذا بخورم ، می تونم کتاب بخونم ، فیلم ببینمو قس علی هذا
قابل انکار نیس که دنبال جایی می گشتم که عبارت قس علی هذا ـو به کار ببرم.
فهمیدم چرا سیا (Sia) موهاشو میندازه روی صورتش یا موقع خوندن یه جوری وایمیسته که صورتش دیده نشه.
این بشر کلا خیلی جیغ و داد می کنه تو آهنگاش و می دونین ، خیلی مسخره اس که با جدیت به دوربین نگاه کنی در حالی که دهنت اندازه ی یه گالن بازه.جدا مضحکه.
هیچوقت نمی فهمم مهران غفوریان و ژوله بر اساس چه دین و آیینی بامزه محسوب می شن.