چهارشنبه ۲۴ شهریور ۹۵
اوضاع این روزا جدا مسخره اس ، پس فردا آزمون دارم و درسته که خوندم ولی حال و حوصله ی آزمون دادن ندارم.هفته ی بعدی قراره بریم شمال و من واقعا دارم لحظه شماری می کنم.فرزانه هم کلا نمی دونم کجاس و به خاطر همینه که این روزا انقدر چرت و پرت می نویسم (البته قبلنم در و گوهر نمی افشاندم ولی به هر حال) هیچکس نیس که همه ی اینا رو بهش بگم.