نوشتن پست ـای بلند و چند موردیِ جذاب از من بر نمی آمد ولی به هر حال :
* تبلتم خراب شده و در نتیجه من الان کاملا به اون زندگی ای که مامانم از من توقع داره ، رسیدم ... این که ثانیه ای اضافی تر از نیازم پای اینترنت نشینم.کوچکترین تمایلی به درست کردنشم ندارم.
* اصلا نمی فهمم جطور و با چه رویی می شینین توی یه ماه ، فرندزو تموم می کنین (سارا جان ، اینجا اصلا اشاره ای به تو نشده) (من شیش ماهه که دارم می بینمش و با تمام عشق و علاقه ام هنوز فصل سومم)
* دارم بعد از سالیان سال از زیر کار دررویی آشپزی یاد می گیرم و شاید باور نکنین ، ولی با این که غذاهام اصلا خوش قیافه به نظر نمی رسن ولی واقعا خوش مزه ان :))
* دارم به این فک می کنم که اگه خودمو واسه کنکور بکشم و بعدشم مطمئن باشم که خوب دادم ، تابستون بعد از کنکور باید خیلی خوش بگذره.البته اگه استرس اعلام نتایجو در نظر نگیریم.می دونی ، هیچکس بهت گیر نمیده ، و هیچ گذشته و آینده ای نیست.
* حقیقتا نصف جذابیت خندوانه برای من بایرامشه :]]