من همین الان داشتم فکر میکردم و متوجه شدم کلید کلی در روند همهی آزادیهای کسبشده توی خانوادهی ما همین بوده که بعد از کلی مذاکرهی منطقی و دعوا و بحث بینتیجه، مامانم شانسی دیده یک خانوادهی دیگه روششون اصلا همونه و به آنی متحول شده. عصبانی نمیشم، فقط برام جالبه.
دیشب خیلی بهم خوش میگذشت و با این حال دوقدمی این بودم که اسنپ بگیرم و برم، چون بار استرس نمیذاره چیز دیگهای هم حس کنم. کاملا میفهمم که از یک سنی به بعد تحملم برای استرس صفره. حاضرم از هر چیزی بگذرم تا نگران نباشم. دوست ندارم اینطوری باشم. اثرش رو روی زندگیم میفهمم کاملا. با پرهام که هستم، کوچکترین چیزها، مثل نگاه مردم یا زنگ گوشیم، تمرکزی برام نمیذاره. ترجیح میدم که کلا پیشش نباشم تا این که استرسش رو تحمل کنم. هیچوقت هم چیزی پیش نمیاد، کسی واقعا کاری نداره، ولی انگار توی ذهنم حک شده این چیزها. دوست ندارم اینطوری باشم و احتمالا تلاش کنم که نباشم.
پروگرم من ارشد و دکترای پیوسته است. تا سه چهار سال دیگه نیازی نیست فکر پوزیشن باشم و واقعا خدا رو شکر. فکر پست گذاشتن توی لینکدین و این قبیل کارها روانیم میکنه. اصلا توی ذهنم نمیگنجه چرا من باید به بقیه خبر بدم؛ بذار صبح برم آزمایشگاه و شب برگردم. زندگی ایدهآل همینه.
میبینی، خیلی اینرسی دارم و از تغییر و اضطراب و آشفتگی تا حد امکان دوری میکنم. ولی آدم که اینطوری دووم نمیاره. یک پناه کاذب پیدا کردم و فکر میکنم تا ابد حفظم میکنه.
دخترخالهام خیلی فرد جالبیه برام. کاردرمانی خونده و الان کلینیک خودش رو داره و حقوقش هم خوبه و زندگی خوبی داره کلا. از ازدواج خوشش نمیاد و بچهدار شدن براش کاملا منتفیه. با خانوادهاش زندگی میکنه و نقش خودش رو توی خونه داره و ذهن خانواده رو هم کمکم باز کرده. اصلا اون بود که شال نپوشیدن توی فامیل رو شروع کرد. من هم دوست داشتم شروع کنم، ولی مامانم قطعا از حرکتم استقبال نمیکرد و فکر بقیه میبود، و منم ابدا از استرس مقابله با خانواده استقبال نمیکردم. میبینی که چطوری این اجتناب از نگرانی محدودم میکنه.
ولی خلاصه، راجع به دخترخالهام، برام جالبه که چطور با وجود معترض بودنش، زندگی خوب و پری داره. مثل من عزاداری نمیکنه و تمام زندگیش بهش نمیره. اونقدر از این نظر توان روحی داره که بتونه همزمان جفتش رو ادامه بده.
خیلی خودم رو سرزنش نمیکنم، چون عقاید رادیکالتری دارم و فکر کنم طبیعیه انرژی زیادی ازم بره سر همهچیز. شخصیتها هم فرق داره به هر حال. ولی خب، برام الهامبخشه.