داشتم با فرزانه حرف میزدم و به لحظه رسیدیم به این بحث که چرا مردم انقدر زود فراموش میکنند؟
من سواد زیادی ندارم واقعا. در نتیجهی تحصیل در مدرسهای که کوچکترین اهمیتی به تاریخ و علوم انسانی نمیداد، از یک انسان نرمال هم کمتر میدونم ولی حداقل واقعا منطقیام، تعصبی ندارم و زیاد هم در این زمینهها، جو نمیگیردتم.
و میدونی، هر کسی داره هر کاری دلش میخواد میکنه، یه موج توییتر راه میفته، و بعد فراموش میشه. نمیشه فراموش نشه؟ الان کسی دختر خیابان انقلاب یادش هست؟ و نمیدونم، من واقعا نمیفهمم و کم کم دارم میترسم که چی قراره بشه.
تو جامعهای که ماشینها وسط خیابون پارک میکنند و موتورها خلاف جهت میرن و هیچکس هیچ اعتراضی نمیکنه، هیچ نوری میتونه باشه؟
و نمیتونی حتی بحث کنی، چون وقتی میشنوی که «این نظام انتخاب خودتون بوده» یا «ما شما رو مجبور نکردیم با ما باشین، صرفا یا تحمل کنید یا برید» واقعا ممکنه ناراحتی قلبی پیدا کنی.
هیچ آیندهی روشنی رو نمیتونم تصور کنم.
- فهمیدم بحثم با فرزانه چرا به این رسید. داشتم میگفتم که میخوان پولهان رو جمع کنم و یه سفر برم ترکیه. بعد دیدم با این اوضاع اقتصادی که روز به روز افتضاحتر میشه. این سفر قرار نیست واقعا هیچوقت اتفاق بیفته.