به خودم این طوری دلداری می‌دادم که به خاطر اینه که خیلی بیبی فیسم احتمالا.

یه بار که داشتم با قطار از مشهد برمی‌گشتم به تهران، توی کوپه‌مون یه خانوم مسنی بود که هنوز ده دقیقه نگذشته بود، از یه دختر دیگه‌ای تو کوپه پرسید که آیا قصد ازدواج نداره.

واقعا به این که چطور تو ده دقیقه روش شده که همچین چیزی بپرسه، کاری ندارم. فقط واقعا کل مدت داشتم به این فکر می‌کردم که چرا از من نپرسید؟ شاید قصد ازدواج داشتم من.

ینی دو ماه گذشته، و من همچنان دارم بهش فک می‌کنم.

ای خدا.

۵
//][//-/ ..
۲۶ بهمن ۰۶:۴۶
نه. معلومه که چرا از تو نپرسیده. پسرش در مقابل تو هیچ شانسی نداشته. امکان نداره کسی که اینقدر از پسرش سَرتَره بهش جواب مثبت بده. شک نکن. 

پاسخ :

آخه هیچی از من نمی‌دونست خب :)))
نسیم
۲۶ بهمن ۱۰:۳۸
من میگم به هر دوتاتون نظر داشت ولی روش نشد بلافاصله از تو هم بپرسه 😂😂😂 اینکه چرا اول از اون هم ، خب شاید ویژگی ای داشته که اون خانوم همیشه تو ذهنش بوده

پاسخ :

آره آره، آفرین، اینم هست
واقعا دارین بهم روحیه می‌دید :)))
نسیم
۲۶ بهمن ۱۰:۴۰
یا شایدم خیلی بیبی فیسی و روت حساب نکرده کلا 
فراری
۲۷ بهمن ۰۲:۲۸
اگر قرار باشه تو زودتر از من فاز «کلاس چندمی عمویی؟» رو رد کنی، شخصاً خیلی ناراحت می‌شم. همون بهتر که نپرسید!

پاسخ :

نه نه، به احتمال زیاد نمی‌شم :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان