بشین زندگیتو بکن دیگه

می دونی ، من آدمایی که مدام دارن سر این بحث می کنن که انقلاب وضع کشور ـو بهتر کرده یا بدتر یا آدمایی که کلا زندگیشون تو توهم توطئه می گذره ، آدمایی که کل زندگیشون به ستایش آمریکا و کشورای اروپایی یا برعکسش ، ینی متنفر بودن از اونا می گذره رو درک نمی کنم.واقعا درک نمی کنم.
۰

63

گودریدز برام حکم سرزمین عجایب رو داره ... مثلا من هیچوقت حتی تصورشم نمی کردم که کسی بشینه تاریخ بیهقی بخونه بدون این که کلاشینکف رو روش نشونه بگیرن.

۱

!? Me

از دیشب به این نتیجه رسیدم که مطلقا هیچی از خودم ، از چیزای مورد علاقه ام نمی دونم.تصورم از خودم ، دختری بود که از رقصیدن متنفره.و بله ، تازگیا فهمیدم که اگه آهنگش به من بخوره من میتونم سال ها برقصم.یا مثلا همیشه فک می کردم امکان نداره یه آهنگ فرانسوی قشنگ از آب در بیاد و بله ، همون طور که یکی دو پست قبل گفتم ، تازگیا عاشق آهنگای فرانسوی شدم.من فک نمی کردم از آهنگای سنتی خوشم بیاد ولی خوشم اومد.و از دیشب دارم فک می کنم نکنه این تصویری که از خودم دارم ، خود واقعیم نباشه ... اون دختر نسبتا ساکت درونگرا نما من نباشم.
می دونی ، مامان بابام هیچوقت از این درونگرا نماییِ من دل خوشی نداشتند ولی به هر حال این چیزیه که ازم توقع دارن و به خاطر همینه که من الان این شکلیم و می دونی ، دارم میگم که تمام اون چی که من از خودم و علایقم می دونم چیزاییه که خودم و بقیه توقع داریم که باشن.
دیروز Zootopia رو دیدم و همنام رو خوندم.دارم فک می کنم که کاشکی می شد می رفتم یه کشور غریبه ، جایی که هیچکس منو نمی شناسه و می تونم توش هر جوری که میخوام ، باشم.
۱

61

وقتی فقط چار پنج سالم بود دوست داشتم دانشمند بشم ، توی هفت سالگی ، وقتی که اول دبستان بودم ، یه مدت کوتاهی به خاطر تصحیح کردن امتحانا و دوست داشتنی بودن معلم اول دبستانم تصمیم گرفته بودم که معلم بشم ، معلم اول دبستانیا ... معلم کلاس دومم ولی مثل معلم کلاس اول دوست داشتنی نبود.به خاطر همین آرزوی معلم بودنو ول کردم و تصمیم گرفتم فضانورد بشم و این آرزو تا دوم راهنماییم پایدار موند ، بعدش فهمیدم باید پزشک بشم ، دوستش نداشتم ... می خواستم ریاضی محض بخونم و استاد دانشگاه بشم ... رفتم اول دبیرستان و در نتیجه ی همه ی اون تصاویر رویایی که همه از پزشکی ترسیم می کردند تصمیم گرفتم پزشک بشم ، در نتیجه اومدم تجربی , تو دوم دبیرستان به خاطر علاقه ام به بیمارای روانی و فهمیدن دنیاهاشون تصمیم قاطع گرفتم که روانپزشک بشم و الان برگشتم به چار پنج سالگی ، میخوام دانشمندی چیزی بشم و جالب اینجاس که در تمام طول این ده سال من همیشه ی خدا از خودم تصور یه خواننده داشتم ... جای تاسفه که صدام اونقدر خوب نیس :(
۰

60

فیلم ـای ترسناک توی دنیای من کاملا اضافی اند : تو منو بزار جلوی یه دیوار سفید ، بعد از حداکثر ده دقیقه می بینی که جلوی چشمامو گرفتم و دارم جیغ می زنم.

۱

59

من هیچوقت ، حتی حدسم نمی زدم که تا این حد عاشق آهنگای فرانسوی بشم ...

۰

به خاطر منم شده ببینیدش !! :))

6 big hero


6 Big Hero

۱

57

من قرن ها میشینم تو اتاقم و درس میخونم ، اونوقت یه لحظه موبایلمو بر می دارم تا ساعتو چک کنم که مامانم میاد.

۰

56

می دونی ، من از صمیم دل میخوام همین جا ، تو همین دبیرستان تا هر وقت که بشه بمونم.من واسه دبیرستان آفریده شدم ... جایی که نه اونقدر سرت شلوغه که نتونی هیچ کار اضافه ای بکنی و نه اونقدر بیکاری که حوصله ات سر بره ... می فهمم که اکثر مردم از دوران دانشجوییشون بیشتر از دبیرستانشون خوششون میاد ، ولی ... این نمی تونه در مورد من هم کار کنه، من از تموم پیج ـای تو اینستا با مضمون خاطرات دانشجویی ، شبکه ی دانشجویی و هر چیز دیگه ی دانشجویی جدا متنفرم و حالم از اکیپای دانشجویی به هم میخوره.اینجا همه چی فوق العادس ، چرا ولمون نمی کنن؟

۲

55

جدا رمان اتاق رو از فیلمش بیشتر دوس دارین ؟ ... اصلاااا درکتون نمی کنم.

۰

54

و قابل باور نیست که من چقدر از فروغ (فرخ زاد) بدم میاد ...

۵

53

وقتی داشتم اسم خالد حسینی رو سرچ می کردم واقعا توقع یه مرد افغان با لباسای محلی داشتم ، نه یه پزشک آمریکایی خوش قیافه.

۲

کر بودیم ینی؟

اندی یه آهنگی داره که توش میگه "منو وسوسه کردی با چشمای خمارت" و منو صبا وقتی بچه بودیم کلا می شنیدیم "منو وسوسه کردی با چشمای چلاقت" و کلی مباحثه داشتیم سر این که این جمله چه معنای ادبی ای می تونه داشته باشه.

۳

49

جرج آر آر مارتین عزیز ، هر بلایی دوس داری سر هر کی دوس داری بیار ، ولی می فهمی که دقیقا هر وقت بران رو میندازی تو دردسر ، من یه حمله ی قلبی رو می گذرونم؟میشه به این کارت ادامه ندی ؟

۰

48

خدایا ، میشه انقدر وسط دعوا خنده ام نندازی؟

۲

47

من جدا تغییر و تحول پیدا کردم : از یه آدم همیشه نگران که مطلقا کاری نمی کنه تبدیل شدم به آدمی که در سه  روز اخیر Edge of tomorrow و Shawshank redemption رو دیده ، ناطور دشت (جا داره اینجاعم بگم چقدر عجیب بود این کتاب ) و چراغ ها را من خاموش می کنم رو خونده و در کنار اینا هشت ساعتم درس خونده !! پرود آو می؟

۰

46

وی 191 تست حرکت در دو بعد زد و وقتی فهمید آزمون مطلقا از دینامیکه ، گلوله ای در سرش خالی کرد.
۲

45

زندگی هر روز داره مسخره تر میشه : تا وقتی من و صبا کوچیک بودیم تا من یه باشه ی کشدار می گفتم صبا میفتاد به دست و پام(حتی اگه نمی دونست چه کاری کرده که منو ناراحت کرده) الان دقیقا نه ساعته که با هم قهریم و هنوز نیومده معذرت خواهی کنه.

و در ضمن ، یه سری چیزا هست بین خواهرا که هر کسی نمی تونه درک کنه، چیزایی مثه این که حتی اگه من صبا از قصد بندازم زیر تریلی ، بازم اونه که باید معذرت خواهی کنه.
۱

44

و بله ، قابلیت اینو دارم که آدمایی رو که دوستشون دارم ـو در عرض حداکثر دو ثانیه از خودم متنفر کنم.

۰

42

بین پشتیبانا ضرب المثلی هس که میگه اگه وقتی به بچه ها زنگ نزنی که مطمئنی خوابند پشتیبان نیستی ، چغندری.

۲
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان