16

بچه که بودم فک می کردم یکی از مهمترین نشانه های بزرگ شدن، گاز زدن بستنیه.

۱

15

قابل باور نیست که من چقدر بزرگ علویـو دوست دارم.

۱

9

چرا انقدر شبیه همین ؟ حرفاتون ، دغدغه هاتون ، تیپاتون .... چرا حتی یه ذره از خودتون مال خودتون نیس؟

۰

احتمالا تو کل دنیا این ویژگی مستور فقط منو عذاب داده

مستور یه سری چیزا رو اصلا نمی تونه درک کنه مثه این که هیچ پدر و مادری به اسم بچه اش "کوچولو" اضافه نمی کنه.

۱

7

این پشتیبان جدیدم خیلی مهربونه اصن ... هر جوری فک می کنم می بینم نمی تونم باهاش بحث کنم سر این که کانون چقدر مزخرفه.

۱

6

وقتی آگهی های تلویزیونی رو می بینم به این نتیجه می رسم یا من و کسایی که میشناسم توی یه سیاره ی دیگه زندگی می کنیم یا اینا.منو بدجور یاد دینی میندازه.

۰

از همون اوان تولدش متوجه هوش حیرت انگیزش شدم

می دونی من واقعا این برنامه کودکا رو که توشون مجری میگه "بچه ها، به نظرتون مداد شمعیا کجاس؟" در حالی که مداد شمعیا تو دستشه رو درک می کنم.خانواده ی ما در دوسال اخیر هر روز این مناسک رو که توش با تعجب و نگرانی محض از هم میپرسیم "مهرسا کجاس؟نکنه گم شده؟شما ندیدینش؟" در حالی که موهای مهرسا جلو دماغمونه،اجرا می کنیم و بعد از دو سال هنوزم مهرسا جلو چشماشو میگیره تا ما نبینیمش.

۱

2

یه بار بابام منو در حال حرف زدن با میزم دید.بعد از اون دیگه رابطمون مثه قبل نشد ....
۱

? Here

برگردم اینجا؟

۲
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان