186

اگر چی چی نیستید لااقل آزاده باشید و اگه نمی خواین پی ام کسی ـو جواب بدین لااقل لست سین ریسنتلی کنید که آدم حالش ازتون به هم نخوره :|


پ.ن : یه بار داشتم به فرزانه می گفتم مونا و فاطمه داغونترین نقشو تو زندگی من دارن ، نه اونقدر دورن ازم که متوجه ناراحتیم نشن و نه اونقدر نزدیک که بخوام واسشون توضیح بدم چه ام شده ، الان شمایی که منو از این جا میخونین داغونترین نقشو دارین ، من هر چی غرغر و انتقاد به آدمای حقیقی زندگیم دارم ، اینجا می گم و اینجا شلوغ می کنم ... چجوری تحملم می کنید جدا؟

۲

185

خب ، بهتره حواستون باشه که آیدی تلگرامتون به هیچ وجه من الوجوه دست من نیفته ، چون منطق من وقتی که از یه آهنگ خوشم میاد به سطح "من نمی دونم کی هستی و از کجا اومدی ولی باید این آهنگو بشنوی چون خداسسسسس" تقلیل پیدا می کنه.

۶

184

داشتم فک می کردم چقدر قشنگه که آدم از طرف یه سری افراد "دلبر" خطاب بشه (بدون توجه به ظاهر) یا مثلا کسیو دلبر صدا کنی. بعد یهو یادم افتاد که حمزه از کلاس پنجم من به اینور منو سارا صدا نکرده ، همیشه برای این که حرص منو دربیاره "بلا" صدام می کرده (که البته به هیچ وجه از نظر آهنگ و زیبایی به دلبر نمی رسه) الانم که مهرسا بعد از دو سال زندگی روی زمین تازه به این نتیجه رسیده که باید حرف زدنو به روش ما یاد بگیره (نه این که ما روش اونو یاد بگیریم) منو بلا صدا می کنه ... و واسه اولین بار در هفت سال گذشته از این موضوع خوشم اومد.

۰

183

این

من تبدیل به یه جور مروج برای قسمت سیزدهم چهرازی شدم.امروز فاطمه باهام اومد و من مجبورش کردم که تو اتوبوس در حالی که وایستاده بهش گوش بده.

خب، مخلوط این که داشت از خنده می مرد و این که مجبور بود وسط اتوبوس کمی معقول رفتار کنه ، قیافشو شکل یه اسکل واقعی کرده بود.

۰

182

من سر خوندن دین و زندگی و زمین شناسی : 

* یک جمله میخونم*

* یه نگاه بهت زده به دیوار و سقف میندازم*

* سه بار با مبتکران شیمی یا هر کتاب قطور دیگه تو سرم میزنم*

۱

The Fault in Our Ages

تو نوجوونی ، حق انتخاب نداری که جوگیر باشی یا نه ، اما می تونی انتخاب کنی که در چه زمینه ای جوگیر باشی ... مثلا ما یه سری دهمی جوگیر داریم این طرفا که با جعبه والیبال بازی می کنن در حالی که توپ آوردن به مدرسه کاملا مجازه ، تو می تونی مثه اونا نباشی چون خیلی رقت انگیز میشی در این حالت.

۲

180

Aurora


I had a dream I was seven
Climbing my way in a tree
I saw a piece of heaven
Waiting impatient for me

And I was running far away
?Would I run off the world someday
Nobody knows, nobody knows
And I was dancing in the rain
I felt alive and I can't complain
But now take me home
Take me home where I belong
I can't take it anymor
e


Aurora - Runaway

۳

This is just so sad ...

وریس آه بلندی کشید.آه مردی که تمام غم دنیا را روی شانه هایش حمل می کند."کاهن اعظم یه روز به من گفت که وقتی گناه می کشیم، رنج می کشیم.اگه این درست باشه ، لرد ادارد ، بهم بگو ... پس چرا همیشه بی گناهان بیشتر رنج می کشن ، اونم وقتی شما لردهای عالی رتبه به بازی تاج و تخت مشغولین؟"

بازی تاج و تخت ، جلد 3


- من قبلا جزو گریان ترین انسان های ساکن در کهکشان راه شیری بودم ، تا قبل از تابستون ، در طول تابستون و تا الان من هیچوقت سر مشکلاتم گریه نکردم ، بدترین و تلخ ترین لحظات ممکن ـو گذروندم و گریه نکردم ، چون گریه ام نمیومد فقط موقع ناراحتی تو خودم می رفتم و همین.تمام اون گریه هایی که من برای خودم نکردم سر بازی تاج و تخت صرف شد ؛ وقتی فهمیدم سرسی و جیم با هم رابطه دارن ، همونجا شروع کردم به گریه کردن ، وقتی ند مرد ، شب تو تختم گریه کردم ، وقتی بران و ریکان (در ظاهر ) مردند من گریه کردم و این قسمتم غم انگیزترین پاراگرافیه که من به عمرم خوندم.من نمی تونم بخونمش و غمگین نشم.

۱

جراتم نمی کنم به فرزانه بگم.

تازگیا استعدادم بی بدیلم تو پرسیدن مسخره ترین سوالات ممکن ، شش برابر شده ؛ مثلا از چند روز پیش دارم به این فک می کنم که "خارجیا عم چار زانو میشینن یا فقط ما از این قابلیتا داریم؟"
۲
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان