جمعه ۸ دی ۰۲
چند بار بهم گفت که به کسی نزدیک نمیشه for its sake. یعنی به صمیمیت نیازی نداره، و انگار براش اینطوری بود که when it happens, it happens.
من اون موقع خیلی بهش فکر نکرد. در واقع اول فکر کردم منم همینطور. بعد فکر کردم حالا شاید نه همیشه. این مدت پس ذهنم موند و این دو سه روز بهش بیشتر فکر کردم و الان توی این کافه به این رسیدم که من همه کار و مخصوصا روابط انسانی رو for its sake انجام میدم.
گناهی هم ندارم. زندگی برای من عقب افتاده بود و انگار همیشه دارم تلاش میکنم بهش برسم.