جولای

چیزکیکم این شکلی از آب دراومد، و حالا تقریبا یک روزه که هر پنج دقیقه گوشی‌م رو درمیارم و به عکسش خیره می‌شم، و از شما هم همین توقع رو دارم. خوردنش توی آزمایشگاه خیلی خوش گذشت. دیروز یک سمینار هم رفتم و برای اولین بار ترسم رو کنار گذاشتم و سر سمینار سوال پرسیدم. خوشبختانه سوال احمقانه‌ای نبود.

فعلا دارم استراحت می‌کنم و در کنارش هرازگاهی هم غصه می‌خورم. به زودی امتحان آلمانی می‌دم و A1 تموم می‌شه. همه‌ی این چیزها ابتدایی‌اند، ولی من همین رو از زندگی می‌خواستم. کلی side dish. 

توی این دوران استراحتم دوست دارم کارهای مفیدی کنم، ولی انگار از قصد کارهایی می‌کنم که نه دوست ندارم، نه فایده‌ای دارند، نه هیچی. نمی‌دونم دلیلش دقیقا چیه، شاید فقط راهی برای فکر نکردن. ولی به پرهام می‌گفتم اگه یک بار غصه بخورم، شاید از یک جایی به بعد دیگه اهمیتی ندم. به نظرم منطقیه. 

خستگی و غم و در عین حال شور زندگی واقعا ترکیب عجیب و متناقضی ساختند برای من. مثل این تابستون با آفتاب آزاردهنده‌اش و بارون و ابر و بادش.

۴
گلی ☕🌌
۱۰ تیر ۲۱:۴۳

چقدر خوشمزه بنظر میاد 

پاسخ :

مرسی :) خوشمزه بود واقعا :))
یاسمن گلی :)
۱۱ تیر ۰۹:۲۳

میشه چیزکیکت رو برام پست کنی ؟ آی ام شکمووو

پاسخ :

آمم، یعنی دستورش رو؟ من راستش داشتم از گوشی دوستم می‌دیدم، یادم نیست دقیقا چه سایتی بود، ولی فکر نکنم فرقی هم داشته باشه.
hamid VF
۱۲ تیر ۰۷:۵۶

"خستگی و غم و در عین حال شور زندگی واقعا ترکیب عجیب و متناقضی ساختند" 

دقیقا همینه پر عجیب و غریب

پاسخ :

هومم.
یاسمن گلی :)
۱۳ تیر ۱۰:۲۸

داشتم شوخی میکردم . یعنی که دقیقا همین چیز کیک تو عکس رو برام بفرست دم در خونمون 🫠

پاسخ :

وای، ببخشید :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان