Summer 78

یک خانمی توی اداره کل هست که من حتی نمی‌تونم توی میزان ترسم ازش اغراق کنم. یک زمانی که کارم مدت زیادی پیشش بود و بابام هی فشار می‌آورد که بهش زنگ بزنم، نفسم می‌گرفت و تپش قلب می‌گرفتم. احساس افتضاحی بود. یک جایی دیگه به بابام گفتم که بهش زنگ بزنه و وقتی بابامم دعوا کرد، بابام دیگه عقب کشید و گفت خودم زنگ بزنم. چند روز قبل سر یک چیز دیگه باید بهش زنگ می‌زدم و دیگه نفسم نگرفت. احساس خوبی هم نداشتم، ولی قابل‌تحمل بود. به نظرم می‌رسید که شاید این چند ماه کاملا بیهوده نبوده باشه، و واقعا یک فرقی کرده باشم. 

 

قبلا انگار هر لحظه یک حسی داشتم و خودمم می‌دونستم چه حسیه. می‌تونستم با جزئیات بیش‌تری توضیح بدم. الان انگار پشت یک در شیشه‌ای، از این‌ها که نمی‌شه پشتشون رو واضح دید، می‌گذره همه چیز. چیز زیادی هم نمی‌گذره البته. اکثر اوقات خوبم. گاهی اوقات احساس بدی دارم. گاهی اوقات احساس عجیبی. روزهای اندکی هست که واقعا خوشحالم و احساس می‌کنم شبیه قبلم. در هر صورت چندان دقیق نمی‌تونم مشخص کنم چه حسی دارم. مشکل دیگه‌ام اینه که شخصیتم انگار متناسب با همون احساسات زیاد تکامل پیدا کرده بود. الان که احساسات زیادی ندارم، احساس خالی بودن می‌کنم بعضی اوقات که واقعا خوشایند نیست. به‌خاطر همین فکر می‌کنم زمان بهم کمک می‌کنه که سازگارتر بشم. دیشب داشتم تلگرامم رو می‌دیدم و خلوت بود و قبلا احتمالا اصلا برام جالب نبود، ولی الان حتی تلاش کرده بودم برای این‌طوری بودنش. نه این که به روابط انسانی نیاز نداشته باشم، ولی نوعش فرق کرده انگار. نمی‌تونم دقیقا توضیح بدم، ولی بیش‌تر از هر چیز دوست دارم راحت و واقعی و روشن باشه. ترجیحا هم توی تلگرام نباشه.

 

خیلی می‌ترسم فکر کنم. فکر کنم خوشحال هم هستم، ولی خوشحال بودنم انگار بدون ترس نمی‌شه. اون شبی که بالاخره تونستم وقت مصاحبه بگیرم، با سپید رفتم رستوران و توی راه سپید داشت آواز می‌خوند و کسی ما رو می‌دید، فکر می‌کرد سپیده که وقت گرفته. من نمی‌تونم اون‌طوری خوشحال باشم احتمالا. بروز دادن خوشحالی مخصوصا خیلی سخته. اگه به خودم باشه، احتمالا دوست دارم یک گوشه بشینم و فکر کنم و لبخند بزنم. مهدی می‌گفت فکر می‌کرده از همین الان یک پلی‌لیست آماده کردم برای توی هواپیما و دقیقا احتمالا اگه مثل قبلا بودم، می‌کردم، ولی الان حتی به ذهنم نرسیده بود تا وقتی مهدی گفت. شاید هم درست کنم.

.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان