835

یک وسواس عجیبی روی رابطه‌ام با آدم‌ها دارم که کاملا مطمئنم به یک درصد برتر جهانی overthinkerها در این زمینه می‌رسونتم. گاهی اوقات از یک نفر فاصله می‌گیرم، ترجیحا بدون این که خودش متوجه باشه، تا فقط ببینم احساساتم بهش چطوریه؛ آیا دلتنگش می‌شم یا نه، آیا بدون رابطه‌مون زندگیم فرق داره یا نه. اصرار دارم که روابطم خالص باشند، که ما با هم دوست باشیم، چون در حال حاضر از دوست بودن با هم لذت می‌بریم، نه به‌خاطر گذشته، نه به‌خاطر این که عادت کردیم، دلیل اصلی باید همین باشه. 

این شیوه‌ی فکر کردنم و کارهایی که در نتیجه‌اش می‌کنم، از بیرون بی‌رحمانه به نظر میاد، ولی از درون از سر هر چی هست جز بی‌رحمی. بیش‌تر از همه از سر احترام و اهمیته، که چیزی که داشتیم، خراب نشه. فکر می‌کنم متوجه این هستم که راهمون تا یک جایی احتمالا مشترکه و این اصلا اشکالی نداره.

 

یادمه کلم اوایلی که داشتم باهاش دوست می‌شدم خیلی روی چیزهایی که براش مهم بودند، تاکید داشت و این باعث شد من خیلی توجه کنم بهشون و سرش هم تعارف نداشته باشیم، و برای من این یکی از چیزهای مهمیه که دوست دارم اگه کسی بهم نزدیک می‌شه، بدونه و شاید از این به بعد بیش‌تر روش تاکید کنم. حالا نمی‌دونم اسمش هم دقیقا چی می‌شه، چون ابعاد مختلفی داره. مثلا داشتم اون شب می‌گفتم که من بعضی اوقات واقعا حسی ندارم به هیچی و هیچ‌کس و در این حالت وانمود کردن این که اهمیت می‌دم و حسی دارم، برام عذاب‌آوره. همیشه هم مجبورم وانمود کنم، چون کسی ازم توقع نداره این‌طوری باشم و قطعا فکر می‌کنند این یک چیز شخصیه، در حالی که نیست. آهان، فکر کنم دوست دارم درک کنند که وسواس دارم روی واقعی بودن چیزها و واقعیت هم چندان قابل پیش‌بینی و خیلی اوقات چندان خوشایند نیست.

۳
کلمنتاین ‌‌
۱۰ خرداد ۲۰:۵۵

سارا الان یکهو این فکر به نظرم رسید که آیا پایان دوستی‌مون هم جور جالبی اتفاق می‌افته؟

تو باید واقعا یک روز پیام بدی و بگی خب دیگه خوش گذشت؛ خداحافظ. 

هرچی کم‌تر از این حق من نیست.

پاسخ :

وای، راست می‌گی. باشه حتما. فکر کنم در نتیجه‌ی این پایان جالب یک چند سال دیگه هم دوست باشیم.
مهشاد ام
۱۱ خرداد ۱۳:۱۹

این شباهت عجیبی که گاهی اوقات بین خودم با تو می‌بینم، این‌که گاهی یه سری جملاتت عینن جملات من هستن توی ذهنم و یادداشت‌هام، هر بار حیرت‌زده‌م می‌کنه!
تو موردی مثل این، فاصله گرفتن از آدم‌ها و چیزی که تو این فاصله دنبالش هستم و تجربه می‌کنم (و گاهی چقدر عجیب و درگیرکننده ست)، نمای بیرونی بی‌رحمانه‌ش به نظر دیگران در حالی‌که به نظر من واقعن بی‌رحمانه نیست و گاهی خیلی ساده در حد مناسب نبودن ما برای هم و عدم لزوم رابطه ست، به نظر خودم کمی عجیب بود و نمی‌دونستم کس دیگه‌ای هم این‌طور هست یا نه. بعد میام تو وبلاگ تو و با وضوح این طرز فکر و رفتار رو می‌خونم و خب، نمی‌تونم هیجان‌زدگی‌م رو کنترل کنم و کامنت نذارم و این چیزا رو نگم. :دی

پاسخ :

همین عدم لزوم رابطه خیلی جالبه، یعنی من بهش فکر نکرده بودم، ولی رابطه باید واقعا لازم باشه که ارزش داشته باشه. وگرنه خب تنها باش.
آره آره، منم خیلی خوشحال می‌شم می‌بینم می‌فهمی و برای تو هم مطرحه.
مسعود کوثری
۱۲ خرداد ۱۶:۲۸

من هم دقیقا همینطورم :|

پاسخ :

هوم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان