نیمه‌ی اول نوروز

قشنگ‌ترین حالتی که از بهار می‌تونم تصور کنم، اینه که خوابگاه باشم و زیاد بیرون برم، درس بخونم، کارهای سفارت و دارالترجمه روون پیش بره، کلاس آلمانی ثبت‌نام کنم، ورزش کنم، خلاصه کارهایی که باید انجام بدم، انجام بدم. اصلا سخت به نظر نمی‌رسه وقتی بهش نگاه می‌کنی، ولی برای وجود فعلا نسبتا ضعیف و حساس و سریعا ترسنده‌ی من زیاده حتی فکر کردن بهش. راه‌حلی که بهش رسیدم، اینه که فقط به کارهای این یک هفته فکر کنم. فقط این هفته. لازم نیست فکر کنم بهار چه شکلی می‌شه.

راستش این چند روزی که گذشت، در عین معلق و بی‌برنامه بودنش و عصبی و آشفته بودن من، چیزهای جالبی هم داشت. یکیش این بود که شروع کردم به فروختن وسایل و کتاب‌هایی که برامون مهم نیستند، و مشخص شد که از من فروشنده درنمیاد، چون اصلا طاقت چونه زدن ندارم، و تا کسی می‌گه تخفیف بدید، سریعا می‌شکنم که فقط اون مکالمه تموم بشه. تا الان تجربه‌ای نبوده که لذت‌بخش باشه، ولی جالبه به هر حال. اجزای دیگه‌ای هم داشته که توی ذهن من جالب توجه باشه؛ مثل تولد گرفتن برای صبا، یا برای اولین بار امتحان کردن ذرت مکزیکی (و دو روز بعدیش فکر کردن بهش)، یا عوض کردن صاحب سیم‌کارتم که بابام بود، و در ادامه‌اش جایزه گرفتن چهارتا سیم‌کارت اعتباری که یکیش رایتل بود، و من همیشه به دلایل کاملا نامشخصی دلم سیم‌کارت رایتل می‌خواست. فردا هم قراره برم سراغ کارهای واکسن و به امید خدا ثابت کنم که من باید آسترازنکا بزنم و لطفا اذیتم نکنید. 

دنیای خودم رو دارم با ارزش‌ها و سیستم خودش، و نیاز دارم که یکی که به این سیستم آشناست، مراقبم باشه تا حدی. نود درصد تکیه‌ام به خودمه و چیز خطرناکیه، چون وقتی این‌طوری خسته می‌شم، اطمینانی بهم نیست. فکر می‌کنم واقعا هر انسانی نیاز به یک بزرگ‌تر داره. امشب به فرزانه راجع به دانشگاه غر می‌زدم و این که هر لحظه باید با میل شدیدم به انصراف مبارزه کنم، و گفت که دانشگاه برام خوبه، چون نظم داره. حرفش ممکنه درست باشه یا غلط، ولی در اون لحظه من صرفا می‌خواستم یکی بهم بگه که چی کار کنم که فقط این انرژی محدودم صرف کارها و فکرهای بی‌نتیجه نشه.

۵
کلمنتاین ‌‌
۰۸ فروردين ۰۱:۰۳

لطفا درباره‌ی دو روزی که به ذرت مکزیکی فکر می‌کردی بیش‌تر توضیح بده. ممنونم.

پاسخ :

خیلی احساس خوبی بود کلم. مدام بهش فکر می‌کردم. این که چقدر مزه‌ی خوشایندی داشت و این که می‌تونم با هزینه‌ی کم، همچین حسی رو تجربه کنم. می‌دونی، چون معمولا بقیه نمی‌ذاشتند من بخورم و می‌گفتند بدمزه است، ولی واقعا اصلا من موقع خوردنش وارد یک دنیای جدید شدم انگار.
کلمنتاین ‌‌
۰۸ فروردين ۰۲:۰۲

تازه درست کردنش هم راحته و می‌تونی هر وقت خواستی توی خونه درست کنی. در حجم زیاد ((:

پاسخ :

نمی‌دونم کلم، واقعا راحته؟ و واقعا به اندازه‌ی بیرون خوشمزه می‌شه؟
‌‌ Elle
۱۰ فروردين ۱۳:۲۸

در ادامه بحث زیبای ذرت مکزیکی، من هم مثل تو تا 23 سالگی اینا نخورده بودمش چون می‌گفتن بد مزه‌ست، ولی وقتی خوردم خیلی خوشم اومد. و با کمال احترام به کلم :)) من توی خونه درست کردم و اصلا مثل بیرون نشد و حتی خوشمزه هم نشد به عنوان یه غذای دیگه که شبیه ذرت مکزیکی نیست. تازه من آشپزیم خوبه :))

پاسخ :

مثل این که خودم باید یک بار درست کنم و ببینم :))
//][//-/ ..
۱۱ فروردين ۲۱:۰۱

من ذرت مکزیکی نخوردم. یادم باشه هر وقت دیدن دوست مکزیکم رفتم ازش خواهش کنم برایم بپزد :) 

میشه بپرسم سفر شما به آلمان در چه ماهی قرار است باشه؟ دارم برای سفر به یک کانفرانس اروپایی برنامه میریزم و گفتم اگر تا آن وقت آلمان باشی دیدنت بیایم. ولی سفر من در ماه می است و فکر نکنم اینقدر زود بروی آلمان. به هر حال، خواستم بپرسم که مطمئن شوم. 

پاسخ :

اوه الهه، من مطمئن نیستم ذرت مکزیکی واقعا ربطی به مکزیک داشته باشه :))) شایدم داشته باشه، نمی‌دونم واقعا. این شکلی می‌خوریمش.
من قراره سپتامبر برم، اصلا نمی‌رسیم به هم :((
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان