افکار جدید برای سال جدید

مامانم می‌پرسه که «درست شد؟» و منم ناله می‌کنم که نه، بعدش تازه می‌پرسم اصلا منظورش دقیقا چیه، چون همه چیز خرابه. یعنی تو الان یک موضوع رندوم بگی، من یک مشکلی توش دارم. سامانه‌ی دانشگاه به هر دلیلی معتقده من فقط یک دوز واکسن زدم و نمی‌ذاره خوابگاه ثبت‌نام کنم. از اون طرف، باید برای سفر دو دور آسترازنکا بزنم و برای اولین بار از یک واکسن می‌ترسم و برای زندگیم نگرانم. اتاقم چند روزه اشغال شده و این هم کمکی به آرامشم نکرده. گواهی سنجشم معلوم نیست چرا نمیاد. این وسط چون همین‌طوریش رابطه‌ی خوبی با پریود شدن داشتم، حس می‌کنم از هر دو هفته من یک هفته‌اش پریودم. دیروز مهر زبان آلمانی بالاخره در دلم افتاد و با خوشحالی رفتم چک کنم که کجا می‌تونم ثبت‌نام کنم و دیدم که هزینه‌اش دوروبر ترمی (یا سطحی) سه چهار میلیونه که ابدا معقول نیست. یعنی این مشکلات و کارها  و فکرهای کوچک همین‌طوری روی هم جمع شدند و به‌علاوه‌ی بی‌حوصلگی و خستگی ذاتیم ابدا ترکیب خوبی نساختند. کاملا چیزهای قابل‌مدیریتی‌اند، (جز پریود شدن البته، من یک هم‌اتاقی داشتم که کل مدت پریود بود و حداقل تا مدتی که هم‌اتاقی من بود، همچنان کل مدت پریود موند. واقعا دیگه جزئی از زندگیش شده بود.) ولی من اصلا نمی‌تونم لج‌باز و کله‌شق نباشم و غر نزنم.

هیچ مشکل اساسی‌ای نیست. این‌طوری نیست که دقیقا مشکل از یک جا باشه. مشکل واقعا از همه‌جاست. همه‌چی آشفته و مخالف وضعیت دلخواه منه. از هر طرفی که تلاش می‌کنم به راه‌حل برسم، به یک مشکل جدید می‌رسم و هر تلاشی برای پیدا کردن یک ثابت، باعث می‌شه یک متغیر جدید رو بشه. من فکر می‌کنم همین‌طوری غر زدن و عصبانی و شاکی بودن درنهایت به جای خوبی می‌رسونتم. 

.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان