در ستایش خلاقیت‌های کوچک

پگاه یک خاطره داره که من عاشقشم. یک همستر داشت، و مثل این که برای چند روز ازش دور مونده بود و وقتی برگشت، دید که نصف بدنش فلج شده. و تا جایی که یادمه، فلجش ادامه‌دار بود و پیش‌روی می‌کرد. پیش دام‌پزشک رفت و دام‌پزشک هم گفت که براثر پیریه. پگاه هم قانع نشد و خودش سرچ کرد و با خوندن یکی دو صفحه از گوگل فهمید که ممکنه یک عفونت باکتریایی خاص باشه. مادرش گفت که برای این عفونت خاص، فلان آنتی‌بیوتیک تجویز می‌شه. پگاه هم قرصش رو حل کرد توی آب و داد به  همسترش، و همسترش کاملا خوب شد. پگاه کلا زیاد از این کارها می‌کنه. هر بار یک ماجرایی داره. مثلا یک بار می‌خواست مواد اولیه‌ی کرمی که استفاده می‌کنه، بخره و خودش ازشون در حجم زیاد کرم درست کنه. همیشه ایده‌های هوشمندانه‌ای نیستند متاسفانه.

همچین چیزهایی این‌قدر من رو سر ذوق میاره. مثلا یک چیزی توی پینترستم پیدا کردم یک بار که یک سری دانش‌آموز کره‌ای برای این که اثبات کنند توی بسته‌های چیپس هوای زیادی هست، باهاش قایق ساختند و واقعا قابل استفاده بود. یا مثلا داشتم این پست رو می‌خوندم، و این بخشش:

توی این کورسی که دارم میخونم درباره یو آی یو ایکس، یه سری مقالاتی رو تو بخش ریدینگش پیشنهاد میده که دلخاهه خوندنش، ولی خب من تقریبن همه شونو میخونم و نت برمیدارم، بعد یکیش بود خیلی جالب بود. گفته بود یه چیزی که به نظرتون طراحی یوآی و یو ایکسش خیلی خوبه رو نام ببرید و بگید چرا، حالا خیلیا تو اون مقاله وسایل مختلفی مث چکش و واکمن سونی و میله اتوبوس و اینا رو گفته بودن، یعنی کاملن وسیله و سیستم رو بررسی کرده بودن، بعد یکی گفته بود پرتقال! نوشته بود به نظر من پرتقال یه نمونه کامل از یه محصول با طراحی بی نظیر و رابط کاربری خیلی خوبه! مثلن پوست خودش برای محافظت از محتوای درونش کافیه _نیاز به بسته بندی خاصی نداره_ محتوای درونش از قبل تقسیم شده و میشه به راحتی یه بخشی شو جدا کرد و استفاده کرد_برای تقسیم بندی های رژیمی مثلن_ در عین حال خود محصول قابلیت تکثیر داره و توی هر پره پرتقال حداقل یه هسته وجود داره و میشه با همون باز تکثیرش کرد. علاوه بر این تقریبن همه قسمتاش استفاده میشه و دور ریز نداره. پوستش برای غذا ها و شیرینی ها و نوشیدنی ها کاربردیه و.. واقعن جالب بود برام مثالش.

یا پست آخری که توی پیوندهای روزانه‌ام دارم (از برکات تحریم). اصلا این که انسان‌هایی بودند که همچین فکری توی ذهنشون شکل گرفته، برام زیباست.

۱
Kotodamashi
۱۷ دی ۰۷:۴۱

این خاطره‌ت یه خاطرۀ مشابه رو در من زنده کرد که شاید مال 10 سال پیش باشه. اون زمان من هنوز دانشجوی کارشناسی بودم. ما یه همستر داشتیم که یکسالی از عمرش می‌گذشت و یک روز متوجه شدم که ادرارش خونی هست. بردمش پیش دکتر و کاری از دستشون بر نیومد( اصولا برای من سواله که به چه درد می‌خورن این پزشکان حیوانات؟! من دوجین خاطره با کلی حیوان دارم که نهایتا با خوددرمانی خوب شدن) خلاصه اینکه کلی در موردش سرچ کردم و یه سایت خارجی پیشنهاد جوشوندۀ گل قاصدک داده بود.

دیگه برات نگم که گلش تو عطاری پیدا نمیشد و به خاطرش با مترو تا نزدیک بهشت زهرا رفتم تا تو فضای باز مقداری گل بچینم =))

خلاصه جوشونده درست کردم و طفلک خوب شد چند روزه. حیوانات واقعا آسیب پذیر و زیبان. وقتی مسئولیتشون رو به عهده می‌گیری باید تا تهش بری. جا زدن هیچ کجای داستان جا نداره.

 

البته همراستا با پستت نبود؛ می‌بخشی، صرفا ناگهان احساس همزادپنداری خاصی با دوستت کردم ;-)

پاسخ :

وای پگاه هم دقیقا می‌گفت که پس این دام‌پزشک‌ها به چه دردی می‌خورند :)))
ولی چقدر برام جالبه که واقعا هم جواب داد، من هیچ‌وقت نتونستم جدیشون بگیرم. 

نه بابا، خاطره‌ی قشنگی بود :) ممنون :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان