شوق زندگی

برای مصاحبه‌ی دیروزم، خیلیی تمرین کرده بودم. می‌خواستم آرام و مسلط و علاقه‌مند به نظر بیام. وقتی رفتم سر مصاحبه، استرس داشتم و شروع کردم همین‌طوری حرف زدن، و من وقت‌هایی که خوشحالم، خیلی مشخص و واضحه. تقریبا داد می‌زنم و صدام هم زیرتر می‌شه، در نتیجه انگار دارم جیغ می‌زنم. خیلی می‌خندم، و سر مصاحبه همون شکلی بودم، چون این آزمایشگاه محشره و استادش هم. مهارت‌های زبانیم به نصف خودش رسیده بود ولی آخرش بهم گفت I'm very happy with this introduction و I wholeheartedly support your application. باورت می‌شه؟

من واقعا نمی‌تونم امیدوار باشم، چون دپارتمانشون کلا سه دانشجوی دکترای بین‌الملل می‌گیره و منم یک دانشجوی لیسانس از ایرانم. ولی این مصاحبه، خاطره‌ی محشری بود. 

.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان