Don't die curious

چیزی که به تازگی در مورد بزرگسالی متوجهش شدم و عمیقا برام جالبه، اینه که در درصد زیادی از موقعیت‌ها، تو واقعا مجبور نیستی که کار مشخصی کنی. اختیار خودته. نه همیشه، ولی خیلی از اوقات. مثلا اوایل تابستون فکر کردم که من واقعا می‌تونم هربار که می‌رم بیرون، همین لباس چارخونه‌ی صورتیم رو بپوشم. صبا مسخره‌ام می‌کنه، ولی تهش همینه واقعا. هیچ‌کس مجبورم نکرده که برم خرید. در نتیجه واقعا کل تابستون با همون لباس چارخونه رفتم بیرون. خیلی خوش گذشت.

چند روز پیش کلم پرسید که آیا من دارم جوونی می‌کنم، و خیلی غم‌انگیز بود به نظرم. چون نه، من جوونی نمی‌کنم. من اکثر اوقات سر یک چیزی نگرانم و دارم یک کاری مربوط به درس‌هام می‌کنم و بقیه‌ی اوقات هم دارم تلاش می‌کنم توی اون فضا نباشم فقط تا یکم نفس بکشم. این هر لحظه بیش‌تر به نظرم غلط میاد. و اتفاقا قسمت درس خوندنش کاملا انتخاب خودمه، ولی من می‌تونم کارهای زیادی کنم که صرفا تنها مانعم خلاقیت نداشتن یا ترسیدنه و یا موانع خیالی دیگر. من از گشتن توی یوتیوب بدم میاد و هیچ لذتی بهم نمی‌ده تازگیا، ولی بازم ترجیح می‌دم توی یوتیوب بگردم، تا این که یک نوشیدنی جدید درست کنم، و ابدا قرار نیست این‌طوری ادامه بدم.

بعدش فکر کردیم که چی کار می‌تونیم کنیم. کلم گفت که من می‌تونم با فرزانه و پگاه sleepover داشته باشم و در لحظه‌ی اول به نظرم غیرممکن اومد. جواب من مشخصا قرار بود نه باشه، ولی باید دلیلی می‌آوردم که کلم گیر نده، و دیدم حقیقتا دلیلی ندارم. واقعا هیچ مانعی نبود. بعدش کم‌کم شک کردم که نکنه واقعا کار خوبی باشه. حتی فرزانه و پگاه هم خیلی خوششون اومده بود. من فکر کنم فرزانه و پگاه با هم خوب کنار میان. یکم شبیه‌اند. منم که واقعا فقط دوست دارم توی جمع باشم. به هر حال، الان قراره انجامش بدیم.

 

همین الان داشتم به فرزانه می‌گفتم دوست دارم وبلاگ‌های بیش‌تری بخونم. گفتم به تامبلر هم فکر کردم، ولی خب، وبلاگ بهتره. بعد فرزانه پرسید که «از کجا می‌دونی؟» و واقعا من از کجا می‌دونم؟ توی تامبلر نبودم تا حالا. شاید خوشم بیاد ازش.

من می‌تونم یک جور دیگه زندگی کنم. می‌تونم نوشیدنی‌های گرم تازه امتحان کنم. می‌تونم خیلی خیلی کم‌تر نگران باشم. می‌تونم بیش‌تر برم بیرون. می‌تونم هزارتا کار جدید کنم که همه‌اش تعریف جوونی کردنه برام. و باید یادم بمونه که منم که دارم این زندگی رو می‌سازم. به قول یک نفر توی پینترست، من بزرگسالم و می‌تونم هر لحظه برم توی جنگل غیب بشم.

 

جدا از این، از وبلاگ‌های جدید هم عمیقا استقبال می‌کنم.

۲
مانا .
۰۳ آذر ۱۵:۰۲

جمله آخر واقعا منو تحت تاثیر قرار داد :))

واقعا بریم توی جنگل غیب بشیم

پاسخ :

حالا به طور خاص من نمی‌تونم همچین کاری کنم، چون جتگل اطراف مشهد زیاد نیست :))) ولی کار محشری به نظر میاد.
آ ى با کلاه
۰۴ آذر ۰۱:۰۶

چقدر به این حرف‌ها نیاز داشتم و نمی‌دونستم:)) وقتی خوندمشون انگار یه چراغ روشن شد توی مغزم. 

پاسخ :

خوشحالم :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان