Samson

این پست خیلی شلوغه، چون دارم تلاش می‌کنم با نوشتن فکر کنم.

یک.

یک بار بود که تصمیم گرفتم سر کلاس مهندسی بیوشیمی اصلا غر نزنم و فقط گوش بدم و بنویسم. آخرش هم شانسی ازم پرسید و من خیلی خوب جواب دادم و این یکی از چیزهای خوب این ترم بود، چون عوض این که صبر کنم که سر یک درس چند ماه شکنجه بشم و بعدش دست از عقب انداختن مواجهه باهاش بردارم، همین اول باهاش رو‌به‌رو شدم. 

 

دو.

به نظرم خیلی خوب میاد که آدم یک سری ارزش داشته باشه و مطابق باهاشون جلو بره. عوض این که کارهاش براساس این باشه که به صورت کلی مردم چه فکری راجع به اون کار می‌کنند. ارزش‌های من احتمالا باید تغییر کردن، صداقت، شجاعت، آسیب نزدن به بقیه و چندتا چیز دیگه باشه. وقتی قراره تصمیمی بگیرم، به این ارزش‌ها فکر می‌کنم و اگه حتی کاری باشه که توی جامعه خیلی تشویق‌شده نیست و مردم معمولا انجامش نمی‌دن، احتمالا انجامش می‌دم. به نظرم خیلی ارزش‌های خوبی انتخاب کردم، چون وقتی حالم خوبه، می‌تونم ازش لذت ببرم و وقتی حالم بده، فرو نمی‌رم. 

مثلا جامعه احتمالا الان خیلی به غرور یک نفر بیش از حد اهمیت می‌ده. توی تد لسو یک قسمت بود که یکیشون توی رابطه بود و رابطه‌ی افتضاحی بود و هیچ‌کس دوست نداشت چیزی بگه. ولی یک نفر بود که فکر می‌کرد واقعا نباید بذاری یک نفر توی همچین چیزی فرو بره. نه این که فکر کنم این قطعا اقدام درستیه، ولی اگه منم بودم، ترجیح می‌دادم به فردی که توی همچین رابطه‌ایه، بگم که به نظرم لیاقتش بیش‌تره. مجبورش که نمی‌کنی که بیرون بیاد. فقط فکر می‌کنم حتی اگه خودم توی همچین رابطه‌ای بودم، ترجیح می‌دادم بقیه حواسشون باشه و بهم یادآوری کنند. در نهایت قراره تصمیم‌گیری با خود فرد باشه.

صبا هم مثلا همین‌طوری بود. دوست نداره من بابت کنکور بهش کمک کنم که حقیقتا احمقانه است، چون خودش هیچ تماسی با کنکور نداشته و من حقیقتا تماس خیلی زیادی داشتم. دوست نداره ما فکر کنیم مبتدیه. ولی حقیقت اینه که مبتدیه و متوجه این موضوع نمی‌شد که این که مبتدیه اشکالی نداره ولی این که بخواد هی روی این اصرار کنه که همه چی رو می‌دونه و هیچ کمکی نگیره، احمقانه‌ترین چیزه.

با فرزانه که توی آزمایشگاهم، یک سری کارهاش توی کشت سلول به نظرم اشتباه می‌اومد و هی می‌خواستم بهش بگم، ولی فکر می‌کردم نکنه گارد بگیره. خیلی سخته که به مردم بفهمونی که بابا، من مشکلم با تو نیست، ولی کارت اشتباهه. به‌خاطر اینم سخته که من اگه بودم، قطعا شخصیش می‌کردم. و تصورم هم اینه که بقیه هم باید همین‌طوری باشند. و می‌دونم خیلی سناریوهای خاصی رو گفتم، ولی به اطراف نگاه کن واقعا؛ فکر کن به یک نفر بگی فلان حرفش اشتباهه، هشتاد درصد واکنش منفی‌ای نشون می‌دن.

فرزانه می‌گفت که استادش می‌گه که توی یاد گرفتن باید متواضع باشی. (این همون استاد پست قبلیه (((:) و خیلی به نظرم حرف خوبیه. من واقعا از غرورم کم کردم توی این چند هفته. به نظرم کار خوبیه. این غرور شخصی دیگه جزو ارزش‌هام نیست. به نظرم غلط نمیاد که به کسی بگی که کارش اشتباهه، ولی در عوض خودتم حق نداری شخصیش کنی وقتی کسی به کارت گیر می‌ده.

 

سه.

یکی از استادهامون هست که من دوستش دارم، چون خلاقه، باهوشه، و فکر کنم از تدریس خوشش میاد، چون وقت و انرژی زیادی می‌ذاره. بعد مثلا سر کلاس زیاد از ما می‌پرسه. یکی از این جلسات ازمون پرسید که خب شما اگه بخواین بفهمید کجای ژنوم بیان بیش‌تری داره (پروتئین‌های بیش‌تری از روش ساخته می‌شه) چی کار می‌کنید؟ بعد خیلی سوال ساده‌ایه. یعنی تو اگه اسم روش هم ندونی، باید یک حدسی بزنی که چطوری. و حالا من که کلاس ضبط‌شده رو دیدم، ولی کلا احتمالا هیچ ایده‌ای به ذهنمون نمی‌رسید. حداقل نه چیز منسجمی. چندتا سوال این‌طوری بود و ما هم هر بار می‌موندیم :))) نباید این‌طوری باشه. حداقل برای من که اصلا، چون زیاد ژنتیک و زیست مولکولی خوندم. باید بدونم برای یک مسئله از چه روش‌هایی استفاده کنم. باید توی ذهنم یک نقشه‌هایی باشه، ولی نیست. 

دیروز اون استادی که ازش بدم میاد، می‌گفت که هر وقت یک فردی با پایه‌ی ریاضی وارد زیست‌شناسی می‌شه، یک انقلابی چیزی رخ می‌ده. حالا داره اغراق می‌کنه، ولی نه خیلی. چون حس می‌کنم نود درصد دانشکده‌های زیست روش تدریس بدی دارند. ممکنه یک چیزی شبیه این باشه که تو بخوای به یک بچه ریاضی درس بدی و بگی «اوکی، حالا حفظ کن دو به‌علاوه‌ی سه می‌شه پنج.» 

خیلی دوست دارم بفهمم که چطوری باید بخونم. و این که هی نمی‌فهمم و پیشرفتم کنده، اذیتم می‌کنه.

 

چهار.

از دست خودم خسته‌ام و یکم سردرگم‌ام، ولی بهم نگاه کن؛ من به احتمال خوبی دانشمند محشری می‌شم.

۲
رهگذر
۱۹ آبان ۱۲:۱۱

سلام سارا

امیدوارم حالت خوب باشه.

می‌خواستم نظرتو درباره‌ی واکسن ها بدونم و اینکه آیا واکسن زدی؟

پاسخ :

سلام رهگذر، ممنونم :) من دو دوز سینوفارم زدم و فکر کنم اگه مجبور می‌شدم برکت هم می‌زدم :)) نمی‌دونم چطور ممکنه کسی در موقعیت من نظر منفی‌ای راجع به واکسن‌ها داشته باشه :))) بین همه‌ی نوآوری‌ها و این چیزهای زیستی/پزشکی، واکسن موردعلاقه‌ترینه برای من. ولی کلا، یک چیزی هست این‌جا که نظر من مهم نیست. من خودم برای این واکسن زدم که می‌دونم افرادی هستند به‌شدت باسواد و متخصص که تقریبا تمام جنبه‌ها رو بررسی کردند و چرا نباید همچین چیز محشری رو استفاده کنی؟
رهگذر
۱۹ آبان ۲۳:۵۳

ممنون سارا:) منم هر دو دوز رو زدم.

برام مهم بود که نظرت رو بدونم.

چند وقت پیش یک وبینار بود با ارائه ی سازندگان واکسن‌های ایرانی. بعد یه آقایی که اطلاعاتش خیلی زیاد بود در زمینه‌ی ساخت واکسن و من همینجوری حدس زدم که از بچه‌های دکتری بیوتک باشه مدام داشت ماهیت واکسن و سازندگانش رو مورد عنایت قرار می‌داد. با خودم فکر کردم نکنه سارا هم همچین نظری داره؟

ولی الان که خلافش ثابت شد خوشحال شدم:))

پاسخ :

اوه، چقدر جالب، دوست داشتم حرف‌هاش رو بشنوم.
واکسن تا حالا تلفات داشته (منظورم کرونا نیست، یک سری واکسن‌هایی که نقص فنی داشتند) ولی من شخصا در برابر تمام دستاوردهایی که داشته، نمی‌تونم به تلفاتش توجه کنم واقعا. مخصوصا این که الان خیلی امن‌تر هم هست.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان