پریروز پگاه ایدهی درخشان دیت در موزه رو مطرح کرد و من هنوز دارم بهش فکر میکنم. واقعا خشم آدم برانگیخته میشه وقتی یهو میبینه اینقدر از احتمالات مختلف چشمپوشی کرده.
من واقعا از مفهوم دیت خوشم میاد. که از یک نفر که خوشت میاد برای یک فعالیت جالب دعوت کنی. کاش میشد دیت برای دوستی داشتیم. حالا با دعوت کردن به دونات و قهوه ترم پیش آشنا شدم. شاید اون معادل دیت برای دوستی باشه. یک روز حتما امتحانش میکنم.
همهی اینها از اون روز میاد که من موقع رد شدن از کنار بوفه به سینا گفتم دلم هوس چایی کرد، و سینا یهو گفت بریم چایی بخوریم و این ایدهی غلط در ذهن من شکل گرفت که اگه کسی به اندازهی کافی ازت خوشش بیاد، تن به ایدههای احمقانهات میده، و برای فردی که به اندازهی من ایدههای احمقانه داره و حتی اگه خودش کم بیاره، دوستهایی داره که ایدههای احمقانهتری دارند، چه چیزی بهتر از این.