يكشنبه ۲۴ مرداد ۰۰
من هنوز به اون دختر توی خوابگاه که وقتی مریض بودم، برام سوپ آورد، در حالی که مطلقا یک کلمه هم حرف نزده بودیم قبلش، فکر میکنم. هنوزم از ته دلم دوست دارم اینقدر مهربون و باملاحظه باشم.
من هنوز به اون دختر توی خوابگاه که وقتی مریض بودم، برام سوپ آورد، در حالی که مطلقا یک کلمه هم حرف نزده بودیم قبلش، فکر میکنم. هنوزم از ته دلم دوست دارم اینقدر مهربون و باملاحظه باشم.
واقعا نکتهی مهمی رو مطرح کردی.
این مقدار از به قهقرا رفتن رو دیگه نمیتونم تحمل کنم.
من هنوز با این امید میام توی وبلاگ تو که یک پست دربارهی الهامبخشی کاپاچی نوشته باشی.