من خیلی از این مباحث سیاست توی رابطه و فلان و بیسار بدم میاومد. یعنی قبلشم به این موضوعات، نه فقط توی روابط رومانتیک، توجهی نمیکردم، و بعدشم که با این موضوعات مواجه شدم، با شدت بیشتری به راه خودم ادامه دادم. ولی الان فکر میکنم کاملا بیراه نیست. یعنی هدفش و راههاش که قطعا بیراهه، ولی مثلا راه من هم راه مناسبی نیست.
کم پیش میاد که من از یک نفر خیلی خوشم بیاد، ولی در همون موارد، به نظرم راه درست این بود که هر چقدر میتونی، تلاش کن توی اون رابطه. حساب نگه ندار که مثلا تو هی پیام میدی و یک بار هم اتفاقا دیدم که یک نفر میگفت که مثلا اگه توی یک رابطهای خودش دو بار متوالی بگه که بیا بریم بیرون، دیگه رهاش میکنه یا همچین چیزی، که همون موقع هم خوشم نیومد.
نه این که الان طرفدار حساب نگه داشتن باشم، همچنان هم کار عجیبیه به نظرم، ولی مهمه که تو بار کسی رو به دوش نکشی توی همچین روابطی. یکم هم سخته به نظرم، چون توی ادبیاتی که میخونیم و سینما مثلا، روابط زیادی هستند که سرد و بیتوجه بودن یک طرف و گرم و متوجه بودن :))) طرف مقابل توشون خیلی پذیرفته شده است.
منظورم این نیست که شخصیت افراد باید تغییر کنه، صرفا چنین روابطی یک پروسهاند، و وقتی تو بار طرف مقابل رو به دوش میکشی، باعث میشی اون طرف فقط مفعول باشه توی اون رابطه. و یک جورهایی پایهی رابطه سست میشه مثلا؟ همچین چیزی. که یک فرد باید بتونه خودش به اندازهی خودش توی روابطش تلاش کنه، و تصمیم بگیره و اگه کسی نمیتونه، احتمالا بهتره رابطهات باهاش به مراحل فراتر نره. این هم از سخنرانی ساعت شش صبح من.