Wondering when will my life begin

در طول روز هزار تا سناریوی خیالی برا خودم می‌سازم. همیشه همین‌طور بوده. تصویر خیالی جدیدم اینه که کنار یک دریاچه، روی یک سکو نشسته باشم و پاهام توی آب باشه. بقیه‌ی تصویرها هم در همین ابعاد ساده‌اند. عصبانی نیستم از این دو سال، فقط هی فکر می‌کنم کاش و فقط کاش سال بعد هم ادامه پیدا نکنه. که کاش بتونم یکم خاطره بسازم. کاش بتونم توی خیابون‌ها راه برم، بدون شال، و آهنگ گوش کنم. کاش هر روز توی آزمایشگاه باشم، کاش بتونم با یک نفر حضوری حرف بزنم، همچین چیزهایی. نمی‌دونم، یکم دلسردم شاید.

۴
هلن پراسپرو
۳۰ تیر ۰۰:۲۱

عنوان در کنار متن خوردم کرد :_))

پاسخ :

احتمالا قابل درکه برای همه :))
هانی هستم
۳۰ تیر ۰۷:۴۶

نشستن کنار یک دریاچه روی سکو (یا حالا بدون سکو پا به آب دریا/چه زدن) خیال محالی نیست. شاید واقعی کردن یک خیال سرآغاز یک شروع تازه و رفتن پی رویاهای دیگه باشه . به همین سادگی

پاسخ :

خب دقیقا مشکل همینه که من چیز زیادی نخواستم، ولی به همونم نمی‌رسم. ما توی مشهد زیاد دریاچه نداریم.
فاطمه .ح
۰۷ مرداد ۱۵:۴۲

با یک ربع با بیست دقیقه فاصله از خونه ما یه دریاچه ست. و یکی دیگه. و یکی دیگه. ولی من نرفتم پاهامو بذارم اونجا. کاش می‌شد تو رو ببرم.

پاسخ :

خدای من، کاش می‌تونستم ببینمشون. بیام شمال، من رو می‌بری؟ :))
فاطمه .ح
۰۷ مرداد ۲۱:۰۵

آره خدایی بیا :)) می‌برم. تازه یکی هست کنار خیابونه. بعد ما یه روز خیلی بی هدف رفتیم بیرون. جای خاصی نداشتیم خوش بگذرونیم. زمستون هم بود. این دریاچهه اینجا بود و جلوش نیمکت داشت. اونجا نشستیم سه تایی با فلاسک چای و شکلات تلخ خوردیم. 

پاسخ :

باشه پس :))) یادم می‌مونه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان