يكشنبه ۱۳ تیر ۰۰
این عکس رو توی پینترستم ذخیره کرده بودم، ولی اصلا یادم نمیاد تا حالا بهش برخورد کرده باشم. خیلی قشنگه. از نروژه. وقتی دیدمش، این تصویر توی ذهنم اومد که داریم اینجا راه میریم. خیلی شب خوبیه. من خیلی میخندم، با توجه به این که اصلا نمیدونم فرد دوم کیه، نمیتونم نظر خاصی داشته باشم راجع به احساساتش، ولی احتمالا اون هم خوشحاله.
بعد از این نوشتم و پاک کردم. ولی خلاصهاش اینه که من هیچی از این دنیا نمیفهمم ولی مشخصا از بعضی چیزها مثل بغل کردن مهرسا،حل کردن مسئلهها و امتحان کردن کافههای زیبا خوشم میاد و به نظرم اطلاعات کافی دارم برای این که بتونم تصمیمی بگیرم که در نهایتِ زندگیام ازش پشیمون نباشم.