636

من نسبت به دیگران، بیش‌تر به خودم مطمئنم. ولی فکر می‌کنم دارم توی این قضیه‌ی دگرگونی شخصیتی گند می‌زنم. واقعا موضوع پیچیده‌ایه برام و همیشه هم توش مشکل داشتم. یکی از چیزهایی که توی این موقعیت آرومم می‌کنه، اینه که به لحظات و چیزهایی فکر کنم که بهم احساس زنده بودن می‌دن.  آهنگ‌های Of Monsters and Men بهم احساس زنده بودن می‌دن. فکر کردن به وقت‌هایی که توی کلاسمون بودم و یک نفر یک چیز احمقانه‌ای می‌گفت، بهم احساس زنده بودن می‌ده. اون شبی که مهرسا چند ماهش بود و از خواب بیدار شده بود و جبغ می‌زد و وقتی بغلش کردم آروم شد و دیگه ولم نمی‌کرد، بهم احساس زنده بودن می‌ده. فیلم‌های کلاسیکی که می‌بینیم بهم احساس زنده بودن می‌دن. دامن آفریقایی‌ای که داشتم و عید سوم دبیرستان گرفته بودم و الان خوابگاه مونده، بهم احساس زنده بودن می‌ده.

خیلی چیزها هم بهم احساس زنده بودن نمی‌دن. آدم‌ها، خیلی از آهنگ‌هام، هیچ کتاب یا فیلمی. 

شاید هیچ معنایی نداشته باشه، شایدم یک راهنما باشه.

 

خیلی ممنونم که وقت گذاشتید برای پست قبل و چیزهای قشنگی برام نوشتید. هدفم حضور و غیاب نبود :)) و می‌خواستم بدونم چه تاثیری دارم. من احتمالا بهشون جواب ندم، ولی باید بدونید که چند بار خوندمشون، درباره‌ی اینم که «این‌جا»، «این جا» یا «اینجا» هم باید به اطلاعتون برسونم که به جایی نرسیدیم.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان