We sink

حدودا هفتاد درصد روزهای سه ماه اخیر رو می‌تونم توی این خلاصه کنم که صبح دیرتر از موقعی که می‌خواستم، بیدار شدم، خودم رو جمع و جور کردم، درس خوندم، بعد از ظهر یک قسمت سریال دیدم، دوباره بعدش یکم دیرتر از چیزی که می‌خواستم شروع کردم، تا ساعت نه ده شب خوندم، با فرزانه حرف زدم، بعدش یا توی گوشی‌م بودم و بازم دیرتر از چیزی که می‌خواستم خوابیدم، یا هم این که درس خوندم بازم.

می‌دونی، صرفا همه چیز در رابطه با درسم بوده (به جز حرف زدن، که حتی موقع اون هم استرس داشتم و خیلی اوقات راجع به درس حرف زدیم.) حتی استراحتم هم به خاطر این بوده که بعدش بتونم درس بخونم.

دیشب به همه‌ی این‌ها فکر می‌کردم، و واقعا خسته بودم. هیچ‌وقت پیش نمیاد از رشته‌ام دل‌زده بشم، ولی می‌دونی، مثلا وقتی کتاب‌های زیبا می‌خونم، حس می‌کنم که تازه یک بخشی از وجودم تونسته سرش رو از آب بیرون بیاره و نفس بکشه. و فکر می‌کنم بخش‌های زیادی از وجودم خیلی وقته که سرشون زیر آبه.

نمی‌دونم راهی که دارم می‌رم درسته یا نه. یک بار سرهنگ پرسپکتیو می‌گفت که حسرت جزو هر انتخابیه. فکر می‌کنم که اگه کم‌تر درس می‌خوندم و بیش‌تر کارهای دیگه می‌کردم، حسرت بیش‌تری داشتم از این راهی که الان دارم می‌رم. به هر حال، فکر کردم که بهتره شب‌ها واقعا زود بخوابم، و صبح‌ها هم زود بلند شم، و بعد از ظهر وقت بذارم روی چیزهایی که ممکنه حداقل مثل کپسول اکسیژن عمل کنند.

من واقعا خیلی دراماتیک می‌شم وقتی یک هفته به صورت مداوم درس می‌خونم.

۵
آرزو ﴿ッ﴾
۲۵ خرداد ۱۷:۵۸

یک آهنگی چند شب پیش گوش می‌دادم که توش می‌فرمود حسرتِ دلخواه منی... این عبارت خیلی من رو تحت تاثیر قرار داد. یه جوریه که انگار الآن شک داری، می‌ترسی ولی به آینده فکر می‌کنی و می‌بینی دوستش داشتی، سختی هم زیاد کشیدی در راهش، ولی حالا که نشده ناراضی نیستی؛ به همین که دوستش داشتی و تلاشت رو کردی بسنده می‌کنی. و این لحظه میای توی زمان حال و انتخاب می‌کنی که چه چیزی رو مصرانه بخوای، حتی اگه شک داسته باشی که قراره بهش برسی یا حسرت دلخواه آینده‌ت بشه.

حالا که جمله‌هام تموم شد، می‌بینم ربطی به اون حسرتی که تو گفتی نداشت حرفم :/ بیشتر برای جملۀ اولت بود که نوشتی نمی‌دونم راهی که دارم می‌رم درسته یا نه

پاسخ :

آره می‌فهمم، ربطم داشت تازه :) می‌دونی، صرفا فکر می‌کنم نکنه بعدا به نظرم هزینه‌ای که دادم، زیاده از حد باشه؟
هایـ تن
۲۵ خرداد ۲۲:۴۳

حالا من هفتاد درصد امروزمو داشتم مهراد جم گوش می‌دادم، شورش رو درمیارم بعضی وقتا، ولی خب آهنگاش خیلی دراماتیکه لامصب :))

به هر حال عالیه که می‌تونی برای درس این وقت رو بذاری

پاسخ :

با عالی که هنوز فاصله داره، مخصوصا با کیفیت درس خوندن من :)))
Mileva Marić
۲۶ خرداد ۱۱:۲۳

اون قضیه شب ها زود خوابیدن و صبح ها زود بیدار شدن آرزوی منه واقعا. قبل کرونا تو تمام زندگیم من مرغ بودم بین دوستام. حتی تو دوران دانشگاه ۸ شب میخوابیدم و ۵ بیدار میشدم :دی. البته زودتر بیدار میشدم ولی خب تاریک بود و ارزششو نداشت و دوباره میخوابیدم. 

حالا که جائی نمیرم و ارتباطات خیلی زیاد! مجازی شده، سعی میکنم مثلا تا دوازده بیشتر آنلاین نباشم که نیوفتم تو دام سوشال مدیا. آخرش مثلا تا ۱ دارم درس میخونم. دیشب تا ۲ کتاب میخوندم. مسخرست! بعد تازه هیچ کارم نکنم خوابم نمیبره. آخرش صبح دیر بیدار میشم. 

چراا!!

خیلی خوبه که حداقل با وجود اینکه یکم حسرت داری، ولی میدونی راهت درسته و بقیه راها حسرتای بیشتری رو به بار میارن :) 

پاسخ :

آره :))) تو مثلا دوازده با خودت می‌گی که «خب باشه، یک ربع چک کنم، بعد می‌رم می‌خوابم.» و تا یک و نیم آنلاین می‌مونی.
من دیشب تصمیم گرفتم بعد از یازده مثلا فارسی عمومی‌م رو بخونم. که واقعا زیباست.
نه، من که نمی‌دونم :))) ولی دارم فکر می‌کنم هر راهی هم که انتخاب کنم، خالی از حسرت نیست.
آرزو ﴿ッ﴾
۲۷ خرداد ۰۰:۴۷

آره متاسفانه منم خیلی از این جمله توی افکارم استفاده می‌کنم. در حد تئوری می‌دونم که یکی از راهکارهاش در لحظه زندگی کردنه، و خودمم بیشتر از یه روز نتونستم اجراش کنم تا حالا

پاسخ :

آخه به نظر نمیاد ربطی به هم داشته باشند واقعا؛ جدا از این که در لحظه زندگی کردن برای من غیرممکنه :))
آرزو ﴿ッ﴾
۲۷ خرداد ۱۶:۳۰

فکر می‌کنم به این ربط داره که اگه این مهارت رو داشته باشم، هم برای الآنم تاثیر داره که هی به آینده فکر نمی‌کنم و هی نمی‌ترسم که شاید بعدا پشیمون شده باشم و راهم درست نبوده باشه. صرفا به همین امروز فکر می‌کنم و کاری رو انجام که به نظرم درسته و سعی می‌کنم ازش لذت ببرم. از اون طرف در آینده هم اگه هنوز این مهارت رو داشته باشم، نمی‌شینم هی گذشته رو واکاوی کنم و اشتباهاتم رو بکشم بیرون و همه‌ش افسوس بخورم. فوقش اگر هم فهمیدم جایی اشتباه کردم، می‌پذیرم که من با دانشی که در اون سن و با اون تجربیات داشتم، بهترین تصمیمی رو که ممکن بوده گرفتم؛ ولی الآن که فکر می‌کنم اشتباه بوده، اگه کاری ازم برمیاد انجام می‌دم برای اصلاحش وگرنه هم که هیچی، قرار نیست فقط خودم رو سرزنش کنم و همه‌ش به اشتباهات گذشته فکر کنم، قراره که در همون زمان زندگی کنم و به مسائلی که اون موقع دارم فکر کنم و تصمیم‌‌های سازنده بگیرم.

+ البته می‌گم دیگه‌، این‌ها حرف‌های روی کاغذه، در عمل نمی‌دونم که چقدر ممکنه بتونم به این حرف‌ها عمل کنم :))

پاسخ :

همین که در آینده هی به گذشته فکر نکنی خودش نصف راه رسیدن به آرامشه :)) یعنی مخصوصا برای من که خدای اینم که بشینم از گذشته‌ام ایراد بگیرم.
ولی آره، وقتی به این فکر کنی که اون موقع خیلی جوون‌تر بودی، و بهترین تصمیمی که می‌شد، گرفتی، خیلی قابل تحمل‌تر به نظر میاد.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان