And we won't run

باید برم دوره‌ کمک‌های اولیه، پایتون بخونم، شیمی عمومی بخونم تا از شیمی‌فیزیک ترم بعد جون سالم به در ببرم، شیمی تجزیه بخونم چون با وجود نمره‌ ۱۴ و شگفتی از این که واقعا محاسبات ارقام معنی‌دار چگونه صورت می‌گیرند، بعد از دوازده سال تحصیل در مدرسه و دو ترم از دانشگاه، از نظرم و از نظر بقیه احتمالا، زیاد قابل قبول نیست. ریاضی بخونم، چون به نظر می‌رسه دانشگاه تهران به طور کلی با مفهوم استاد ریاضی با زبان قابل فهم و کلاس قابل تحمل آشنا نیست‌ و ترم بعد ریاضیات مهندسی دارم (بذارین یکم خودستایی کنم، توی دبیرستان امکان نداشت بتونم تصور کنم که لازم باشه ریاضی بخونی تا بفهمی‌ش) باید تکامل بخونم، چون بی‌نهایت زیباست. باید گیاهی بخونم، هر چند که زیبا نیست، ولی مجبورم تا حدی و در نهایت باید نجوم بخونم، چون نیاز دارم بهش. (این‌جا نمای واقعی رشته من رو می‌بینید، البته نجوم رو باید حذف کنید)

و باید دانش آشپزی‌م رو از زرشک‌پلو با مرغ و ماکارونی فراتر ببرم (چون در نهایت، واقعا به نظرم زیباست که آدم ادویه‌های زیادی داشته باشه، و صبحانه‌های خوشمزه‌ای بتونه درست کنه) و باید فرار نکنم، و فک کنم، نترسم از این که حس می‌کنم سطحی‌ام.

که فرقی نداره چقدر خونه رو تمیز کنم، چقدر بخونم، چقدر حواسم باشه به این که به مامان و صبا زنگ بزنم، با مریم حرف بزنم و دختر دوست‌داشتنی‌م رو فراموش نکنم و نترسم که با هم‌اتاقی‌م حرف بزنم، و یه روزی جرات کنم که نقاشی کنم، یا بالاخره ویالون یا پیانو بزنم. حتی بالاخره برم آرایشگاه یا حواسم باشه که tab های زیادی روی مرورگر گوشی‌م باز نباشه. در نهایت، هر چقدر هم که تلاش کنم، و هر چقدر هم که پیشرفت کنم، بازم حس می‌کنم چیزی ندارم. 

چارلی چند هفته‌ پیش یه پستی نوشته بود راجع به تجربیاتش توی دانشگاه، و یه جاییش داشت به این مفهوم اشاره می‌کرد که «چیزی که دوست داری، نامرتب، یا دقیق‌تر، با اصالت بخون» و من واسه‌ اولین بار با این مفهوم آشنا شدم. برام غیرقابل‌قبول بود اولش. نمی‌فهمیدم واقعا و فک کنم بی‌خیالش شدم یه مدت. و یه زمانی بود که خیلی درگیر سریال‌ها شده بودم و به فرزانه می‌گفتم که این همه سریال ناتموم عذابم می‌ده و این که مثلا الگوی دیدن Stranger things که مثلا از فصل اولش، من چار قسمت اول رو توی چار ماه دیدم و قسمت‌های بعدش رو توی یه روز، واقعا انگار دیوانه‌ام می‌کن و دوست دارم کلا از اول و به طور منظم ببینمش که دیگه حس بدی راجع بهش نداشته باشم. و بعدش، واقعا می‌دونستم که این کار درستی نیست. عمق هر کاری به زمانش و نظمش نیست، به علاقه و لذت واقعی‌ای بوده که سرش داشتی.

۲
| Avonlea |
۱۵ مرداد ۱۸:۰۷

سارا، واقعن حجم این چیزایی که گفتی از حجم درسایی که دوستام واسه ارشد میخونن بیشتره

پاسخ :

خیلی متنوعند، و آره، چون باید خییییییلی چیزا بخونیم، مثلا نه واحد شیمی تجزیه برای ما سه واحد شده، در حالی که حجمش دقیقا همونه :))
| Avonlea |
۱۶ مرداد ۱۶:۰۵

برات از خدا طلب صبر میکنم خواهر

پاسخ :

واقعا.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان