سه شنبه ۴ تیر ۹۸
صبا داشت تعریف می کرد که یکی از دوستاش ریاضی فیزیکش ضعیفه، و صبا هم بهش پیشنهاد کرده که بیاد خونهمون و باهاش کار کنه. بعد دوستش فقط در همین ابعاد از من میدونسته که بیوتکنولوژی میخونم و دبیرستانم فرزانگان بوده. و آهان، المپیاد زیست میخوندم و کتابهای کمپبل رو دارم. ینی فقط همین.
بعد میگه یه بار داشته باهاش ریاضی کار میکرده که یهو دوستش گفته «من عاشق خواهرتم» و صبا هم گفته که «تو اصلا خواهر من رو میشناسی؟» و عاشق عزیزم گفته که «نه، ولی عاشقشم»
خلاصه، یه دختر کلاس نهمی در مشهد عاشقمه، حتی بدون این که بشناستم. نمای خوبی از دور نداره البته، ولی به هر حال من واقعا خوشحال شدم یه فنگرل دارم. واقعا چیز خیلی متداولی تو زندگیم نیست.