451

فک می‌کنم مهم‌ترین چیز راجع به خوابگاه و دانشگاه، اینه که باعث می‌شن رو پای خودت وایستی.

از این که ماشینی نیست که برسونتت یا کسی نیست که ازت مراقبت کنه یا حواسش به خورد و خوراک باشه، حرف نمی‌زنم. از این دارم حرف می‌زنم که دیگه تو محیطی نیستی که تک تک افرادش تو رو حداقل چهار پنج سال بشناسند. دیگه نمی‌تونی غر بزنی که «من قوی نیستم، و باهوش نیستم و امکانش کمه که چیز خاصی بشم» چون بهت جواب نمی‌دن که «چرا مزخرف می‌گی؟ تو فوق‌العاده باهوش و توانا و بااستعدادی» بلکه بهت می‌گن «آهان، آره خب، افراد کمی‌اند که باهوش واقعی باشند و قرار نیست همه قوی و باهوش باشند» و این، برای من که همیشه نیاز داشتم بقیه ازم تعریف کنند تا به خودم باور داشته باشم، ضربه‌ای کاملا مهلکیه.

این طوری نیست که من بتونم بگم «دیگه واقعا خسته شدم، از شکست خوردن پی در پی و فرقی نداره که چقدر تلاش کنم؛ در نهایت نتیجه یکیه» و بگن «اوه، نه، اینا در ظاهر شکستند و در باطن رشدند و تو بالاخره یه روز خوب می‌شی»، می‌گن «آره خب، دانشگاه همینه دیگه، بهش عادت کن»

موضوع اینه که تو یهو میفتی توی یه فضای جدید که آدماش تو رو نمی‌شناسند. فک نمی‌کنند که تو باهوشی، فک نمی‌کنند که تو با بقیه فرق داری، و کم کم خودت هم یادت می‌ری که باهوشی و با بقیه فرق داری ( من نمی‌گم باهوشم یا با بقیه فرق دارم، و اصلا فک نکنم این چیزا در اصل مهم باشند، باور بهشون مهمه که من بهشون باور داشتم) و در مورد جوی که من توشم، مشکل صرفا آدم‌های غریبه نامهربان نیست، بلکه آدم‌های غریبه نامهربان خون‌خوار دستمال‌تو‌سطل‌دستشویی‌ننداز جیغ‌زن‌در‌نصفه‌شبه. گاهی، مخصوصا تو دانشگاه، حس می‌کنم دارم توی راز بقا زندگی می‌کنم.

و می‌دونی، این‌جا جای خوبیه که ببینی واقعا کی هستی. که ببینی می‌خوای با بقیه مثل خودشون باشی، یا می‌خوای کمی اصالت داشته باشی. من شخصا ترجیح دادم اصالت (و همراه باهاش، جنگ روانی با خودم) رو انتخاب کنم. (و واقعا این طوری نیست که اصالت، انتخاب بهتر و زیباتری باشه، گاهی اوقات به نظرم تو مثل بقیه با خودشون رفتار کردن، اصالت بیش‌تری هست، ولی به هر حال) اصالت، این‌جا، به معنای شریف و نجیب و آزاده بودن و فلان من نیست، بلکه صرفا ظرف‌های نشسته‌ام رو تا قبل از فاسدشدنشون می‌شورم، میز رو بعد از این که روش چیزی می‌خورم دستمال می‌کشم و به وسایل بقیه کاری ندارم و طور چیزا،(و البته همچنان تفاوت نسبتا زیادی دارم با یه فرد مسئولیت‌پذیر و اصیل ولی خب همچنان دارم تلاش می‌کنم) خب برای شما ممکنه عادی به نظر برسند، ولی برای خوابگاه ما لااقل، زیاد عادی نیست. و اصالتش کجاست به نظر خودم؟ این که حتی وقتی بقیه این کار رو نمی‌کنند، من همچنان ادامه بدم. ینی این که حتی وقتی بقیه هیچ اهمیتی نمی‌دن، و هیچ‌کس قرار نیست کار تو رو ببینه، کار درست رو انجام بدید. مسئول آزمایشگاه هیچ وقت دقت نمی‌کنه، ولی من تک تک نکات ویرایشی رو که تا الان یاد گرفتم، تو گزارش کارام بهشون دقت می‌کنم (یا حداقل سعی می‌کنم). و یا نمی‌دونم، برای امتحان خودم رو قشنگ از بین می‌برم، و در نهایت نمره‌ام کم‌تر می‌شه، چون افراد زیادی هستند که می‌تونند به راحتی با گوشی‌شون جواب درست و کامل رو به دست بیارن و همچنان قصد دارم به روی پای خودم موندن ادامه بدم چون اولا خوشم نمیاد، دوما این درس‌ها رو واقعا دوست دارم یاد بگیرم، سوما و مهم‌تر از همه، بی‌نهایت می‌ترسم. و نمی‌دونم، صرفا من قدرتش رو ندارم که ند استارک باشم، ولی هر چیز دیگه ای هم، باعث می‌شن از خودم متنفر بشم.

۲
فراری
۱۰ خرداد ۲۳:۵۱
تو خیلی بزرگ‌تر در میای. وقتی از دانشگاه بیای بیرون، خیلی بزرگ‌تر در میای.
یا حداقل این چیزیه که خودم بهش امید دارم.

پاسخ :

می‌ترسم در نهایت واقعا این غم و رنج به جای خاصی نرسه.
فراری
۱۲ خرداد ۱۶:۰۷
می‌رسه. حداقلش این که یه روز عقبو نگاه می‌کنی و خودت شگفت‌زده می‌شی از این که چه قدرتی داشتی و خودت نمی‌دونستی. چه چیزایی یاد گرفتی. از چه روزایی گذشتی و دووم آوردی.

بعد می‌فهمی مهم نیست اوضاع چقدر سخت شه، بازم از پسش برمیاید. :)

پاسخ :

هومم، آره، نمی‌تونم این رو رد کنم که چقدر قوی‌تر و بهتر شدم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان