جمعه ۱۶ فروردين ۹۸
هر بار از مشهد به تهران برمیگردم، واقعا هوس میکنم بشینم واسه کل زندگیم عزاداری کنم. ینی حتی الان نسبتا خوبم، ولی همچنان دوست دارم سوگواری کنم.
+ دیشب سر جمع چهار ساعت خوابیدم. و چیزای نسبتا کمی خوردم. از وقتی هم اومدم توی خوابگاه و اون همه وسایل رو تا فاکینگ ساختمون ۷۲ که ته تهران به نظر میرسه، بردم، کاملاااا ضعف کردم. یعنی قشنگ دارم سوراخ شدن معدهام رو حس میکنم. با این حال به خاطر همین ضعفم، نمیتونم از تخت برم پایین و مسواک بزنم و چیزی بخورم.
ینی احتمالش نسبتا کمه که من از این شرایط به سلامت بیرون بیام.