پنجشنبه ۹ اسفند ۹۷
میدونی، بدون تو، من وقت بیشتری برای فیلم دیدن/خواندن داشتم، کمتر گریه میکردم، کمتر تو محوطهی خوابگاه یخ میزدم، کمتر از حدودا شش سال دیگه میترسیدم، حتی ذرهای شانس داشتم که به کراش شیمیم برسم.
ولی انگار هیچیش درست نبود. هیچیش ارزشمند نبود.(جز رسیدن به کراش شیمیم)
یه جملهی خیلی زیبایی توی زیستشناسی هست که میگه هیچ چیز توی زیستشناسی جز در پرتوی تکامل معنا پیدا نمیکنه. همون رو تصور کن برای زندگی و عشق.
صرفا فک میکنم خیلی خیلی خیلی خوششانسم که توی هیفده سالگی، این حس رو تجربه کردم.