چهارشنبه ۳۱ مرداد ۹۷
دیشب داشتم از دیدن دوستم بر می گشتم و نزدیک خونمون بودم و یه چند قدم مونده به یه گذرگاه باریک (تو خیابون بودم قبلش) دیدم یه پسره که کلاه کاسکت داشت فک کنم، داره واقعا خطرناک نگاه می کنه و وقتی من وارد همون گذرگاه شدم، از گوشه ی چشم دیدم اونم پشت سرم اومده. به یه دختر عاقل در این جور مواقع چی توصیه می شه؟ این که وانمود کنه اصن متوجه نشده. من می خواستم چی کار کنم؟ می خواستم وانمود کنم اصن متوجه نشدم. در نهایت چی کار کردم؟ دیدم دوتا کوچه تا خونمون فاصله دارم و کاملا تاریکه و حتی اگه تجاوز نشه بهم، قطعا از ترس سکته می کنم و بنابراین برگشتم در حالی که واقعا نمی دونستم چی کار کنم و پسره از کنارم رد شد و سرشو به سمتم خم کرد و یه چیزی گفت و همه ی اون ترس در لحظه تبدیل به خشم می شه و همین طوری شروع می کنم به داد زدن. متاسفانه در اون لحظات حساس فحشی بدتر از "بی تربیت" پیدا نکردم ولی چون واقعا خشمگین بودم کاملا کارساز بود و پسره واقعا ترسید و شروع کرد به توضیح دادن به رهگذر دیگه ای که اونجا بود که من اصن کاری نکردم و بعدش گم و گور شد. و من تا خونه داشتم می لرزیدم. و ته دلم خوشحال بودم که دیگه اون ویروس فک نمی کنه که می تونه هر کاری کنه و هیچی هم نشه.
از این جا بدم میاد. از کل این دنیا بدم میاد در واقع. چیزی نمونده که از مردا هم بدم بیاد. و حتی نمی دونم بابد از کجا شروع کنم. از این شروع کنم که من از اون ابوطالب حسینی خوشم نمیاد ولی می خوام برنده بشه که برنده از گروه پانته آ بهرام باشه؟ از این شروع کنم که از اون دختر اصفهانیه توی خندوانه متنفر بودم ولی هر وقت میومد اجرا می کرد حاضر بودم هر کاری کنم که خوب باشه؟ چون می دونستم بعد از اجراش تو ذهن نصف بیننده ها این اکو می شه که دخترا استعداد طنزنویسی ندارند. از این بگم که هر دختری، هر جای دنیا توی هر برنامه ای می بازه، غمگین می شم؟ حتی اگه از خودش بدم بیاد. و فک می کنم این مسلما ذهن سالم نیست. نباید این شکلی باشم. اونا اصن به من چه ربطی دارند؟ اگه دنیا جای بهتری بود من هیچ وقت حتی به ذهنم نمی رسید این طوری فک کنم.
از این می تونم بگم که هیچ کس نمیاد با دیدن چه بدونم، اون پسر سفیر سابق ونزوئلا بگه مردا کلا جنسشون خرابه. مردای کثیف زیادی تو دنیا وجود دارند و هیچکس حتی به ذهنش خطور نمی کنه که اینو به مرد بودنش ربط بده. پسرای واقعا زیادی هستند که ریاضیشون مزخرف باشه و هیچکس نمی گه پسرا کلا ریاضی نمی فهمند.
از این می تونم بگم که هر دختری تو ایران، و خیلی جاهای دیگه، وقتی کسی مزاحمش شده و شکایت کرده یا برای کسی تعریف کرده، شنیده که باید لباس پوشیده تری می پوشیده ولی من تا حالا نشنیدم هیچ جا مطلقا به پسرا بگن که مزاحم شدن (حتی در حد یک کلمه) کاملا شکنجه ی روانیه. یا از این که من تا حالا چند بار کابوس اینو دیدم که مزاحمم شدند و حتی گریه کردم.
از این که یه بار که تو توییتر یه بحثی راجب موهای زائد بود و یکی یه چیزی تو این مایه ها گفته بود "موهای دستتون رو نمی زنین؟ خب منم از این به بعد حموم نمی رم. مقطوع النسل شین ایشالا" و خب، نمی دونم واقعا، با این همه بی شعوری چی کار می شه کرد؟ دقیقا هیچ کار.
چرا می گم چیزی نمونده که از مردا بدم بیاد؟ چون بیاین یه حساب سر انگشتی کنیم. عده ی زیادی هنوز در مرحله ی تجاوز و مزاحمتند. عده ی زیادتری حتی چیزی از برابری مرد و زن به گوششون نخورده و جهاد زن شوهرداری و این حرفاست. عده ای هم هستند که از نظر تئوری معتقد به برابری زن و مردند. خب، چقدر عالی. چه فایده ای دارند؟ دقیقا هیچی. حتی به ذهنشون نمی رسه باید یه کاری کنند و صرفا حرف هیچی نیست. مثلا یه مثال، بندیکت کامبربچ گفته تو هیچ فیلمی که بازیگرای زن و مرد حقوق برابر نگیرند بازی نمی کنه. طبعا از مردا متنفر نیستم همچنان و خب هیچ وقت به اون منطق ذهنی که "مشت هیچ وقت نمونه ی خروار نیست" (حالا مشتتون در ابعاد دوست هاگرید هم باشه) بی اعتنایی نمی کنم. ولی؟
قبلا یه بار نوشتم که دقیقا نمی فهمم چرا الان واژه ی فمینیسم وجود داره چون فقط احمقان که تو این شک دارند که زن و مرد حقوق برابر دارند. الان فک می کنم شاید من کلا همه رو خیلی روشن فکر تر از چیزی که باید، تصور کردم. و از این به بعد سعی می کنم داد بزنم. چون فکر این که این ویروسی که الان دنبال منه قطعا بعد از منم به چندین نفر دیگه صدمه می زنه و هی ویروس تر می شه و من می تونم اون طوری حداقل این شانس رو داشته باشم که اون چند نفر رو نجات بدم. و من می تونم تا صبح فردا بنویسم و مطمئن باشم قرار نیس تموم بشه ولی فعلا برای الان، همین قدر بسه.