دو تا حالت کلی هست : یا از خودت و شرایط راضی ای یا راضی نیستی. و خب , در نگاه اول به نظر میاد خیلی خوبه که آدم از خودش راضی باشه ولی فکر نمی کنم واقعا دوست داشتنی باشه.
وقتی آدما از خودشون راضین هیچ کاری نمی کنن برای این که شخصیتشونو بهتر کنن یا حداقل تلاششون چندان فایده ای نداره ولی وقتی از خودشون راضی نیستن , اگه شجاع باشن , پیشرفت می کنن.خیلی خیلی زیاد.هر چقدر بیشتر حالشون از خودشون به هم بخوره , در آینده بهتر میشن.
و اینطور که من فهمیدم ٩٩% آدمای بیست سال به بالا از خودشون راضین , نقص های خودشونو می دونن ولی به هر حال اونا رو قبول کردن و این قشنگ نیست.و این دقیقا همون دلیل اینه که چرا من از دبیرستان خوشم میاد.من تا حالا همسن خودمو ندیدم که از خودش راضی باشه و این وضعیت امیدوارکننده اس چون نشون میده خیلی بهتر از این می تونی باشن.
- مسلما یه فرقی هست بین این که خودتو دوست داشته باشی و از خودت راضی باشی.مثلا من خودم رو دوست دارم ولی از خودم راضی نیستم.و خیلی اوقات از خودم خوشمم نمیاد.
- و یه فرقی هم هست بین این که نقص هاتو بپذیری و نقص هاتو دوس داشته باشی.مثلا من خیلی اوقات تلاشمو نمی کنم و از این صفتم تا حد مرگ بیزارم ولی خب یه سری صفات و بی کفایتی هاییم دارم که دوسشون دارم از جمله این که می تونم جدا پررو و لج در آر بشم که خیلی کاربردیه و من تضمینش می کنم. حالت دوم خوبه و حالت اول مزخرف.