so sorry

یه بار داشتم برای فرزانه می گفتم که "کلا نمی تونم با مامان بابام منطقی بحث کنم و به نظرم خیلی آدمای غیر منطقی این" و یک ساعت در مورد این موضوع غرغر کردیم.
شونزده سال طول کشید که بفهمم که "هیچ پدر و مادری تو دنیا نمی تونن برای بچه هاشون منطقی باشن " چون هیچ چیز از پدر و مادر شدن منطقی نیس ، اصلا منطقی نیس که زندگیتو ، وقتتو ، عشق و محبتتو و سرمایتو وقف افرادی کنی که می دونی بعدا تو روت وایمیستن ، سرت داد می کشن و درو روت میبندن ... الان ، دارم می فهمم که بعضی چیزا هستن که توی این دنیای مدرن و خودخواه هیچ منطقی براشون پیدا نمیشه و بنابراین کسی براشون ارزشی قائل نیس.
نباید با پدر و مادرا بحث کرد.نباید باهاشون قهر کرد.نباید سرشون داد زد و نباید نگرانشون کرد و اینا ، همشون ، کارای من تو شونزده سال گذشته اس.
۳
رگـ ـها
۱۴ شهریور ۰۱:۰۲
آخ آخ 
چه پست خوبی ...

پاسخ :

:)
Utuber
۱۴ شهریور ۱۹:۳۹
چقدر شماها همتون عاقلید... از خودم ناامید شدم
کاش منم به این میزان درک برسم تا وقتی دیر نشده
چون الان، تنها تصمیم بزرگی که میگیرم اینه که انروز با مامان و بابام دعوا نکنم و هر چی گفتن گوش بدم، ساعت ١١:٥٩ شب یه دعوای حسابی میکنیم که تا ١ هفته یادم نره!

پاسخ :

خب ، چند سالته ؟!
راستش من خودمم نمی دونم که می تونم از این به بعد بهتر رفتار کنم یا نه
آرزو ^_^
۱۶ شهریور ۲۱:۱۹
منم وقتی ۱۶ سالم بود به این درک رسیدم که نباید جوری با بقیه مخصوصا خانوادم رفتار کنم که بعدا پشیمون شم .

پاسخ :

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان