مراحل جدید از بزرگسالی

قرار شد با مامان و بابا و صبا برم استانبول و احساس عجیبی راجع بهش دارم. نمی‌دونم. فید اینستام در کنار توییت‌های بامزه، پر از عکس کشورهای مختلف و یک سری عکس خونه است. بعضی اوقات، تقریبا ناخودآگاه، از روی یک پستی سریع رد می‌شم، حتی با این که تشخیص دادم که محتوای جالبی داره. نمی‌دونم دقیقا چرا، حدسم اینه که ته دلم می‌دونم که در آینده، من احتمالا می‌تونم هر کاری که دوست دارم، بکنم. این برای من که از یک خانواده‌ی متوسط توی ایران اومدم و به‌صورت پیش‌فرض همه‌چی قفل بود، دلهره‌آوره. فکریه که بهش عادت ندارم و معذبم می‌کنه. 

قراره باهاشون برم استانبول، و واقعا احساس عجیبیه. دوست دارم خودم رو جمع‌و‌جور کنم، براش برنامه بریزم، پول جمع کنم، و نقش جدیدم رو بپذیرم و حواسم بهشون باشه. مرحله‌ی جدیدی از بزرگسالی. 

 

امروز می‌گفت که avoidant attachment style دارم و برام جالب بود. فکر نمی‌کنم درست بگه، چون فقط رابطه‌ی خودمون رو دیده، و البته من هیچ‌وقت در دوستی واقعا اون‌قدر نمی‌تونم نزدیک باشم که از نظر احساسی تکیه کنم و فکر نمی‌کنم برخورد غلطی باشه، چون همه می‌دونند دوستی برای مسخره‌بازیه.

ولی در حین فکر کردن بهش، یاد دفعات معدودی افتادم که با حضور کس دیگه‌ای گریه کردم. واقعا هر دفعه‌اش خیلی خوش گذشت in retrospect :))) نمی‌دونم، با همیشه تنها بودن در حمل احساساتم خیلی اوکی‌ام، ولی خب، این که کس دیگه‌ای باشه و کسی باشه که بهت نزدیکه، و حواسش بهت هست، واقعا لذت‌بخشه.

نمی‌دونم واقعا. کاریش نمی‌شه کرد. یک معیارهای فضایی‌ای دارم برای نزدیک شدن به انسان‌ها، و بین کنار گذاشتن اون معیارها و پذیرفتن تنهایی، انتخاب کردم که با تنها زندگی کردن، در همه‌ی جنبه‌هاش، راحت باشم. فکر می‌کنم تصمیم اشتباهی نیست.

 

با بزرگ‌تر شدنم، روحیه‌ام feminineتر می‌شه و ترکیبش با میلم به مستقل بودن جالبه. فکر می‌کنم از خونه‌ام خوب مراقبت می‌کنم. فکر می‌کنم کلا چینش وسایل، در هر جنبه‌ای، برام مهمه. از لباس‌های زیبا که همیشه استقبال کرده‌ام، ولی حالا آرایش کردن هم تا حدی دوست دارم. دوست ندارم دوست داشته باشم، ولی دوست دارم. توی آشپزی و مخصوصا کیک‌پزی پیشرفت کردم. این ترسی که همیشه داشتم، که نکنه توی کار خونه و هیچ‌چیزی جز درس خوندن خوب نیستم، کم‌رنگ یا حتی نابود شده.

نمی‌دونم، برام ترند خوب یا بدی نیست. ولی من همیشه از دیدن جنبه‌های جدید توی شخصیتم هیجان‌زده می‌شم. می‌تونی دنیا رو از دریچه‌ای ببینی که قبلا برات قفل بود.

۱
دامنِ گلدار
۱۸ تیر ۱۹:۱۳

یک وقتهایی که خودم رو گم می‌کنم سر میزنم به اینجا و دوباره حالم خوب میشه. اینقدر روان و ساده توضیح می‌دی خودت رو که فکر می‌کنم منم می‌تونم دوباره سر از زندگی در بیارم.. :)))

پاسخ :

عزیزم 🤗کامنتت خوشحالم کرد.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان