این واقعا برام عجیبه که اکثر مردها تو مهمونیها دقیقا دست به سیاه و سفید نمیزنند. یعنی به معنای واقعی کلمه. انگار که مثلاً افراد مونث کنیزی چیزیند.
و نمیتونی گلایه کنی چون جواب کاملا مشخصه: «شما فمینیستا هم به چه چیزایی گیر میدید»
این واقعا برام عجیبه که اکثر مردها تو مهمونیها دقیقا دست به سیاه و سفید نمیزنند. یعنی به معنای واقعی کلمه. انگار که مثلاً افراد مونث کنیزی چیزیند.
و نمیتونی گلایه کنی چون جواب کاملا مشخصه: «شما فمینیستا هم به چه چیزایی گیر میدید»
با همهی علاقهی بیش از اندازه ام به بچهها، به این که مادر باشم و مخصوصا این که یه دختر داشته باشم و همهی چیزای مربوط بهش، اگه بدونم که حسی که بچهام به من داره، ذرهای شبیه حسیه که من به مامانم دارم، واقعا هیچ وقت حتی به مادر شدن فک نمیکنم.
میدونی، بدون تو، من وقت بیشتری برای فیلم دیدن/خواندن داشتم، کمتر گریه میکردم، کمتر تو محوطهی خوابگاه یخ میزدم، کمتر از حدودا شش سال دیگه میترسیدم، حتی ذرهای شانس داشتم که به کراش شیمیم برسم.
ولی انگار هیچیش درست نبود. هیچیش ارزشمند نبود.(جز رسیدن به کراش شیمیم)
یه جملهی خیلی زیبایی توی زیستشناسی هست که میگه هیچ چیز توی زیستشناسی جز در پرتوی تکامل معنا پیدا نمیکنه. همون رو تصور کن برای زندگی و عشق.
صرفا فک میکنم خیلی خیلی خیلی خوششانسم که توی هیفده سالگی، این حس رو تجربه کردم.
هر وقت این عبارت «مخصوصا ما خانمها ...» رو میشنوم، دوست دارم فرد گویندهاش رو بزنم. اگه شما هم اینطوریاید، کلاس دانش خانواده قطعا جای مناسبی براتون نخواهد بود.
یعنی واقعا فهم این که انسانها با هم متفاوتند، انقدر دشواره؟
این که خیلیها دوست ندارند مادر بشند، این که خیلیها دوست دارند استقلال مالی داشته باشند، این که خیلیها دوست دارند کاری بکنند که دوست دارند، این که تو جنسیتت با خیلیهای دیگه یکیه، واقعا دلیل نمیشه اون نگونبختان رو با خودت جمع بزنی و چیزی رو بهشون نسبت بدی که صرفا مربوط به خودته. این که تو احساساتی، بیمنطق، بیفکر و نصف عقل افراد مذکری، دلیل نمیشه منم باشم. این که تو مانند گل ظریفی هستی که در دستان مهربان باغبان، از بیگانگان حفظ میشود و همهی این مزخرفات، واقعا دلیل نمیشه که منم باشم.
داشتم میگفتم که گم شدن یه خوبی داره، اونم این که تکلیفت مشخصه دیگه؛ گم شدی. پیدا شدن نه، نمیفهمی داری پیدا میشی واقعا، یا بیشتر راه رو گم میکنی.