داشتم تو ماشین فک می کردم که چقدر خوبه که من نمی دونم این چشمه ی جوشان از کی بهم به ارث رسیده چون اگه بفهمم واقعا زنده اش نمیزارم - می گم نمی دونم چون مامان بابام تا حالا روی هم رفته به اندازه ی انگشتای یه دستم حتی گریه نکردند - بعد همین جا یهو یاد بحث دودمانه افتادم. پدر و مادر سالم و دختر بیمار.بعد یادم افتاد احسانم مثه من زیاد گریه می کنه.حالا نه دقیقا به اندازه ی من.این که کفر مطلقه. صرفا بیشتر از میانگین. پس یه پسر بیمار هم به شجره اضافه میشه. خب، این ینی ژنش از هر دو طرف رسیده.دلم براشون تنگ میشه جدا.
و آه ، چه غم انگیز. اگه یه روز بخوام بچه دار شم باید طرف رو مجبور کنم بره آمیزش آزمون بده که ببینم غالب خالصه یا ناخالص. چون مطلقا مطلقا مطلقا نمی خوام یه نفر دیگه رو مبتلا به این درد کنم.و اوه ، حتی این کارم نمی تونم بکنم.چون آمیزش آزمون باید با یه فرد مغلوب خالص باشه و اگه طرف غالب ناخالص باشه بازم به احتمال زیاد یه فرد مبتلا به این درد به وجود میاد.
شاید باید زیستتون رو اینجوری بخونین.