یادی کنیم از روزهایی که من ، فرزانه ، مونا و هلیا سر این که کی زودتر حماسه ی لارتن کرپسلی رو تموم کنه دعوا می کردیم و کتابا رو از هم می دزدیدیمو مهسا کارش این شده بود که بشینه و پوکرفیس ما رو نگاه کنه.
یادی کنیم از روزهایی که من ، فرزانه ، مونا و هلیا سر این که کی زودتر حماسه ی لارتن کرپسلی رو تموم کنه دعوا می کردیم و کتابا رو از هم می دزدیدیمو مهسا کارش این شده بود که بشینه و پوکرفیس ما رو نگاه کنه.
در Goodreads
در جنین روزهایی با این همه زیبایی که احاطه ام کرده اند ، احساس می کنم انگار دیگر آن دختر صد ساله نیستم، انگار دیگر گذشته بر سرمان آوار نمی شود ، انگار لیاقت این همه زیبایی را دارم ، لیاقت این گونه سرما را ، این ... پاک شدن را.
به دیوار تکیه دادم و آرام به پایین سر خوردم. تمام بدنم می لرزید.تمام بدنم آن ماه را می طلبید.جسی جونیور در حالی که خرس پارچه ای اش را دنبالش می کشید داخل اتاق شد.
با دستانش کوچولویش پشتم را مالید و گفت :"گریه نکن لورل. گریه نکن ، مامان توی بهشت است."
گفتم :" جسی می شود کمی تنهایم بگذاری؟"
اما جسی توجهی نکرد و همانطور که دست کوجکش دایره وار پشتم را لمس می کرد ، آرام گفت :" نگران نباش لورل ! مامان دیگر از هیچ چیز نمی ترسد."
جرج آر آر مارتین عزیز ، هر بلایی دوس داری سر هر کی دوس داری بیار ، ولی می فهمی که دقیقا هر وقت بران رو میندازی تو دردسر ، من یه حمله ی قلبی رو می گذرونم؟میشه به این کارت ادامه ندی ؟
الان داشتم کتابایی که توی گودریدز با تگ when I was just a little girl مشخص کرده بودم رو نگاه می کردم و متوجه شدم صد سال تنهایی و شرورترین دختر مدرسه و سالار مگس ها کنار هم قرار گرفتند.
... Sometimes when things are particularly bad, my brain will give me a happy dream ....
Hunger Games
توضیح : همیشه وقتی اوضاع جدا خرابه میگیرم می خوابم یا حداقل دراز می کشم و فک می کنم ... و معمولا خواب می بینم که همه چیز درست شده ... و وقتی بیدار می شم ، بعد از پنج دقیقه تازه می فهمم خواب دیدم.