هی عزیزانم
بیاین بگین که دانشگاه واقعا قرار نیس شبیه ترم اول باشه.
جنبهی مسخره اش اینه که خونه یه چیز نسبیه. من تو دانشگاه، اکثر لحظات دوست دارم برگردم خوابگاه، درسام خوبند ولی این حجم از آدمای غریبه که باید بهشون سلام کنی در حالی که واقعا صنمی باهاشون نداری و شاید اصن خوشت هم نیاد ولی به گفتهی هماتاقیم اینجا مثه این که باید خودت رو به هر کی میبینی معرفی کنی، ... از این متنفرم. از همهی این چیزای عجیبغریبش متنفرم واقعا. بذارین مفهومتر توضیح بدم؛ مثه این که باید سعی کنی سر کلاسها فعال باشی و هی سوال بپرسید و فلان و بیسار و بعد از کلاس هم بری دنبال استاد و باز هم فلان و بیسار و خدای من، این داره دیوونه ام میکنه. منطق من میگه لازم نیس سوال هایی که واقعا لازم نیس بپرسی، و منطق من میگه لازم نیس صرفا برای نشون دادن خودت دنبال استاد راه بیفتی. و این همکلاسیای من واقعا عجیبند؛ نمیخوام جنسیتزده باشم، واقعا نمیخوام، ولی پسرامون رسماً دارند خودکشی میکنند و تک تک استادای دانشگاه رو میشناسند و حقیقتا ممکنه به زودی از دستشون خودم رو از برج میلادی چیزی پرت کنم. و نمیفهمم این وسط که در نهایت کی میتونه موفق باشه؟
در واقع، بیشتر چیزی که روزام رو بینهایت آشفته کرده این روزا، همین بحث روابط اجتماعیه. وقتی چار سال تو یه دبیرستان باشی که از قضا خیلی از بچههاش رو از راهنمایی میشناسی، عادت میکنی به این که همه رو دورادور ولی به شکل خوبی بشناسی و بعدش یهو میای توی یه محیط جدید و هر جایی که میری، صرفا بیشتر مردمی رو میبینی که نمیشناسی. و خب، نمیدونم، این رو نمیخوام.
مشکل خیلی خیلی آزاردهندهای دیگه اینه که وقتی یه جایی هستی که بچههای رتبههای صد دویستند، این جو هست که «چقدر بیکارم، از صبح تا شب هیچی نمیخونند و فلان و بیسار» و از جنبههای متفاوتی من ازش متنفرم. یک. به من چه ربطی داره واقعا که هر روز، هر ساعت، هر دقیقه و هر ثانیه داری میگیش؟ دو. اوکی، برای تو مهم نیس، ولی برای من هس، برای آدمای مختلف چیزای مختلفی مهمه و این بینهایت آزاردهنده است که بخوای هی توضیح بدی که برام مهمه و میخونم و سه. من مطمئنم تمام این اطلاعاتی که از چیزایی داری که من حتی اسمش رو نشنیدم، بهت وحی نشده. ولی خب، این زیاد مهم نیس، بیشتر همین که به من چه ربطی داره واقعا؟
نکات آزاردهنده واقعا کم نیس. اصلا کم نیس. ولی خب، میتونم بهتون بگم که سه چهار دوست واقعا دوست داشتنی اینجا دارم و اگه انقلابی، دانشجوی دانشگاه تهرانی چیزی هستین، میتونین برین از املتهای دانشکدهی پیراپزشکی بخوریم. و اگه خوابگاهی هستین، لطفاً ساعت ۰۰:۱۴ بامداد Blank Space رو توی راهرو نخونین. و بگین که قرار نیس کل زندگی شبیه ترم اول دانشگاه باشه.