دستور زبان خاصی عم دارم ...

یه جوری می نویسم که خودم وقتی میخوام پستام ـو بخونم ، باید حداقل سه ساعت فک کنم تا بفهمم چی نوشتم.

۰

!? Me

از دیشب به این نتیجه رسیدم که مطلقا هیچی از خودم ، از چیزای مورد علاقه ام نمی دونم.تصورم از خودم ، دختری بود که از رقصیدن متنفره.و بله ، تازگیا فهمیدم که اگه آهنگش به من بخوره من میتونم سال ها برقصم.یا مثلا همیشه فک می کردم امکان نداره یه آهنگ فرانسوی قشنگ از آب در بیاد و بله ، همون طور که یکی دو پست قبل گفتم ، تازگیا عاشق آهنگای فرانسوی شدم.من فک نمی کردم از آهنگای سنتی خوشم بیاد ولی خوشم اومد.و از دیشب دارم فک می کنم نکنه این تصویری که از خودم دارم ، خود واقعیم نباشه ... اون دختر نسبتا ساکت درونگرا نما من نباشم.
می دونی ، مامان بابام هیچوقت از این درونگرا نماییِ من دل خوشی نداشتند ولی به هر حال این چیزیه که ازم توقع دارن و به خاطر همینه که من الان این شکلیم و می دونی ، دارم میگم که تمام اون چی که من از خودم و علایقم می دونم چیزاییه که خودم و بقیه توقع داریم که باشن.
دیروز Zootopia رو دیدم و همنام رو خوندم.دارم فک می کنم که کاشکی می شد می رفتم یه کشور غریبه ، جایی که هیچکس منو نمی شناسه و می تونم توش هر جوری که میخوام ، باشم.
۱

39

من حافظه ی واقعا جالبی دارم ، قبل از امتحان جغرافی حدود سه ساعت میشینم و سعی می کنم اسم دوتا دریاچه و کوه رو حفظ کنم و آخرشم سر امتحان یادم میره ، اونوقت با این حافظه من می تونم تک تک پستای سارا ، زهرا و زهره از حفظ بگم و تک تک خاطراتم از پنج سالگی رو به یاد بیارم و به هر کدومشون تا چند ساعت فک کنم و ... 

خب ،می دونی من تا حالا احتمالا صد بار بیشتر گفتم که از سنم متنفرم ولی الان که دارم فک می کنم می بینم من جدا نمی تونم از این بزرگتر بشم ... من نمی تونم تک تک این آدما که انقدر باهاشون صمیمی بودم (مثل مونا) رو فراموش کنم و تک تک اون خاطره ها رو.من نمی تونم تحمل کنم که اول مهری بیاد و من نرم مدرسه ، نمی تونم تک تک این خاطره ها رو با خودم همه جا ببرم و نمی تونم دلتنگ چیزایی نشم که دیگه تکرار نمیشن ... می فهمین دارم از چی حرف میزنم؟چون من نمی تونم درست بیانش کنم.

۱
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان