چرا انقدر روزای تعطیل آروم ـو دوس دارم؟(قسمت 1)

اون چند روز تعطیلی ای که یه هفته پیش بود ، من کلا روی این گذروندم ... صبحا کلا از ساعت ده تا دو همین طوری بود.می نشستم اونجا ، خودمو توی یه پتوی صورتی کمرنگ نازک می پیچوندم ، میزاشتم که آهنگای بردی با صدای بلند پخش بشن و همزمان تست های زیست ـو می زدم.

دلم برای آرامش اون سه روز تنگ شده.


sunlight


اینجا زیرزمینه و خب منم می دونم که اصولا زیرزمین ـا باید تاریک باشن ولی خب ، فک کنم زیرزمین ما جادوییه ، البته بابا معتقده که این نور به خاطر پنجره اس.(و نگاه های عاقل اندر سفیهانه ایم میندازه)

بابا بیش از حد منطقی میشه بعضی وقتا.

۰

132

می تونم از همین الان مدال جذاب ترین و فهیم ترین نویسنده ی کتابای درسی دبیرستانم ـو به بهمن بازرگانی تقدیم کنم.

۲

This lovely man

اگه من یه وقت خدا می شدم ، مهران مدیری و بقیه ی کمدین های واقعا خوب رو تو صدر بهشتم میزاشتم ... شاید خود مهران مدیریم باورش نشه که اگه من کل روزو هم گریه کرده باشم بازم ساعت یازده تا دوازده و نیم از ته دل میخندم.

۲

29

خدایا الکساندر ریباک را از ما نگیر.

۱
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان