میدون ولیعصر

پارسال که من ایران بودم، موقعی که از میدون ولیعصر رد می‌شدیم، دو متر از پرهام فاصله می‌گرفتم و شالم که حتما از قبل روی سرم انداخته بودم. یک بار با BRT یک ایستگاه رفتم از سر ترس. یک نگرانی همیشگی بود.

پریروز از اون‌جا سه بار رد شدیم. سه بار گفتند "خانوم شالت رو بنداز" و هر سه بار توجهی نکردم. یک بار گفتم مرسی، یک بارش چیزی نگفتم، یک بار بهش خیره شدم. برای مامان که تعریف کردم، از دستم حرص می‌خورد. بهش می‌گم واقعا چطور آدمی تمام اون اعتراضات رو از دست می‌ده و در آسایش می‌خوره و می‌خوابه و زندگی رو می‌کنه و بعدشم که برمی‌گرده، حاضر نیست یک ذره شجاعت خرج کنه.

 

من که ایران رو این‌طوری ندیدم. من که همیشه ترسیدم و تحقیر شدم. چرا باید برگشت به اون وضع رو ساده‌تر کنم براشون؟

۶
یاسمن گلی :)
۱۳ شهریور ۱۵:۵۶

چقدر شجاعت تو خیابون ها موج میزنه :)

پاسخ :

همم، این رو مطمئن نیستم.
مهشاد
۱۴ شهریور ۱۲:۳۱

خیلی‌وقته دیگه شال و روسری نمی‌پوشم. فقط از وقتی ماشین‌ها رو جریمه می‌کنن، موقع اسنپ سوارشدن یه شال می‌ندازم دور گردنم یا می‌ذارم تو کیفم که اگه راننده خواست بپوشم (فقط یک بار پیش اومد، که طرف هم خیلی‌ محترمانه و با کلی معذرت‌خواهی ازم خواست). راستش از این به بعد می‌خوام پشت فرمون هم بپوشم، چون در حال حاضر ماشینم به خاطر همین مسئله‌ی حجاب توقیفه! 
نمی‌دونم وقتی این اهرم‌های فشار رو دارن چی کار می‌تونیم کنیم. دوست ندارم یه راننده‌ای تو این وضعیت اقتصادی به خاطر من جریمه بشه. خودمم این روزا که ماشینم توقیف شده خیلی داره بهم سخت می‌گذره. 
وضعیت عجیبیه، ولی به هر حال جز این موردا حاضر نیستم شال بپوشم. خوشبختانه از بعد ماجرای مهسا امینی از مردم عادی کسی بهم تذکر نداده و تیکه ننداخته. کلن خیلی عادی شده دیدن دخترا بدون شال و روسری، با بولیز و شلوار. کسی هم با تعجب نگاه نمی‌کنه. این خوبه، ولی نمی‌دونم قراره چطور بشه.

+راستی، خوش اومدی. ؛؛) ۳>

پاسخ :

برای پشت فرمون پوشیدن که شخصیه؛ من نظر خاصی ندارم. ولی راجع به اسنپ به نظرم بهترین راه پیاده شدن و یک اسنپ دیگه گرفتنه.
ممنونم مهشاد :)
مهشاد
۱۸ شهریور ۱۲:۰۰

من در مورد این خیلی فکر کردم که اگه راننده ازم خواست شال بپوشم چی کار کنم. 

در مورد درخواستش بهش کاملن حق می‌دم. خودم این مدت دوبار جریمه شدم، الانم که وضعیت ماشینم اینه. نمی‌تونم توی این شرایط اقتصادی از یه راننده‌ی اسنپ انتظار داشته باشم بابت جریمه یا توقیف ماشینش نگران نباشه و ازم نخواد شالمو بپوشم و حاضر باشه به خاطر من هزینه بده.

فعلن که در نظرشون می‌گیرم. شاید اگه تکرار شده بود انقدر ناراحتم می‌کرد که تصمیم بگیرم پیاده شم، اما فقط یه مورد بوده و دیگه کسی چیزی نگفته.

یه مسئله‌ی دیگه هم برای من ایجاد کینه و دشمنی بین مردمه! اینا با همین مدل کارهاشون بینمون فاصله می‌ندازن. به اینم فکر می‌کنم ما که کار چندانی از دستمون برنمیاد، حداقل پشت همو خالی نکنیم. 

سارا وضعیت اقتصادی مردم‌ واقعن افتضاحه! این مدت اخیر چیزهای ناراحت‌کننده‌ای دیده‌م و شنیده‌م. وقتی قضیه داره به نون شب کشیده می‌شه نمی‌تونم موقعیت راننده رو در نظر نگیرم. 

البته اگه مسئله‌ی راننده اعتقادی باشه حتمن پیاده می‌شم، اما تو همین تجربه‌ی خودم طرف کلی معذرت‌خواهی کرد و گفت فقط نگران جریمه‌ست و این صحبتا.

پاسخ :

آخه وحدت یک جماعت ترسو (نه به‌عنوان فحش، صرفا توصیف) که منفعت خاصی برای کسی نداره. کافه‌های تهران، اون‌هایی که من رفتم و قبلا تذکر حجاب می‌دادند، الان نمی‌دن. به نظرم وحدت این‌طوریش مفیده، وگرنه اون شکلی که همه با هم سقوط می‌کنند. می‌دونم نفسم از جای گرم میاد، ولی واقعا عذاب وجدان نمی‌گیرم از فکر این که از حق انتخاب خودم استفاده کنم و بین سوار یک ماشین شدن با حفظ حقوقم و پیاده شدن با نقض حقم یکی رو انتخاب کنم. 
اگه بخوای هی ذره‌به‌ذره عقب بکشی، پایانی نداره. به نظرم عذرخواهی کردن طرف هم هرچند دردش رو کم‌تر می‌کنه، ولی ذاتش همونه.
مهشاد
۲۳ شهریور ۰۹:۱۵

پست بعدیت رو خوندم. منم هر وقت زن‌هایی رو می‌بینم که شال و روسری سرشونه در حالی‌که شرایط و محیط طوریه که می‌تونن نپوشن نسبت بهشون احساس خشم دارم، اما دارم سعی می‌کنم فورن قضاوت‌شون نکنم چون این‌جا سر “تونستن” جای بحث هست. 

نمی‌دونم چقدر در جریانی؛ این مدت کتاب‌فروشی‌ها، کافی‌شاپ‌ها و… زیادی رو بستن. یه سری‌شون دوباره برگشتن، اما با محدودیت و حالا تذکر حجاب می‌دن (که شخصن دیگه نمی‌رم) و یه سری همچنان بسته‌ن. احتمالن می‌تونن هزینه‌ش رو بدن، اما برنگردن و به زن‌ها تذکر حجاب ندن و کلن یه جوری رفتار نکنن که انگار نه انگار. شاید هم پارتی ندارن یا هر چی. شرایط متفاوته و ما خیلی‌چیزا رو نمی‌دونیم. 

شخصن توی انتظارات و ادعاهام خیلی برام مهمه ریاکار نباشم. قبل از قضاوت و انتظار و شعار یه نگاهی بندازم ببینم خودم با توجه به شرایطم چقدر حاضرم هزینه بدم و چی از شرایط طرف مقابل می‌دونم.

توی ذهن من بین کافی‌شاپ و کتاب‌فروشی با اسنپ تفاوت زیادی هست؛ هم تو نحوه‌ی مواجهه‌م با آدم‌هایی که این‌جا دارن هزینه می‌دن و اثری که نحوه‌ی مواجهه‌م داره، هم تو کمیت و کیفیت استفاده‌م از خدمات‌شون.

 

می‌دونم احتمالن منظورت این نیست، اما وقتی می‌گی وحدت یه چیزی شبیه وحدت برای رسیدن به هدف خاصی به ذهن آدم میاد، در حالی‌که من فقط نمی‌خوام بیخودی احساس خشم و نفرت به وجود بیارم! به نظرم تو این مورد با نشون دادن درکم نسبت به طرف مقابل خیلی “موثرتر”م تا احتمالن با کمی درگیری از ماشین پیاده شم در حالی‌که می‌دونم فرد مقابل از نظر عقیدتی طرف اونا نیست و یه جورایی قربانی این شرایطه. 

واضحه این رویکرد رو تو این موردِ به‌خصوص برای خودم درست می‌دونم و این‌طوری نیست که بگم همه‌ی زن‌ها باید تو این شرایط این‌ مدلی رفتار کنن و پیاده نشن. آدمی که خیلی بیشتر هزینه داده و هنوزم می‌تونه بده، طبیعتن می‌تونه بدون احساس ریاکار بودن و متناقض‌ رفتار کردن از ماشین پیاده شه.

پاسخ :

ریاکار نبودن رو موافقم کاملا. من از راه خودم دارم خیلی بیرون می‌رم که طبق ایده‌آل ذهنی‌م برخورد کنم و واقعا عذاب وجدانی ندارم که حالا الان دارم به بقیه سخت می‌گیرم و به خودم نه. 
راستش من تاثیر این رو که تسلیم شرایط بشی، نمی‌بینم واقعا. هنوز برام کار درستی نیست. قضاوتی ندارم خیلی یعنی، هرکس از راه خودش می‌جنگه، ولی می‌گم هنوز به راه خودم مصرم.
و در مورد قضاوت، من به صورت تکی شخصی رو قضاوت نمی‌کنم، ولی به‌شدت شک دارم که الان خیلی از مردم به این فکر کنند که چه شالی گذشت و ما چه مسئولیتی داریم. می‌گم، تو بگی از بازداشت می‌ترسی، از تذکر می‌ترسی، از فلان و بیسار، من اصلااا قضاوت نمی‌کنم. این چیزها ترس دارند و درسته که شجاعت خرج کردن کار ایده‌آله، ولی من ایده‌آل نیستم همیشه و بنابراین از کس دیگه هم توقع ندارم. ولی فکر می‌کنم خیلی از مردم که مخالف این سیستم‌اند، مینیمم مسئولیتشون هم که ممکنه هیچ هزینه‌ای نداشته باشه، انجام نمی‌دن و این باعث می‌شه یک عده مجبور باشند یک بهای بزرگ بدن.

و قبلا منم تلاش می‌کردم شبیه تو درک کنم، ولی الان به این نتیجه رسیدم که همین‌طوری به بهانه‌ی درک کردن ترس گسترش پیدا می‌کنه.
مهشاد ام
۲۶ شهریور ۱۲:۴۶

منم یه ایده‌آل ذهنی برای رفتار توی این شرایط دارم و تو مسیر رسیدن بهش یه سری مانع هست. بعضیاش شخصیه و دست خودم؛ مثل همین شجاع بودن. اون اوایل بدون شال و با بولیز و شلوار بیرون‌رفتن اصلن برام راحت نبود و خیلی استرس داشتم، اما انقدر انجامش دادم تا عادی شد. ولی یه چیزایی هم بین من و ایده‌آلم فاصله می‌ندازه که دستِ من نیست. 

نه مسلمن تسلیم شرایط شدن تاثیری نداره، ولی به قول خودت هر کسی راه خودشو برای جنگیدن داره که تحت‌تاثیر امکانات و توانمندی‌هاش تعریف می‌شه. 
هر کسی که مسئله براش تموم نشده و کاری‌کردن، هر چند کوچیک، براش دغدغه‌ست، به نظر من تسلیم نشده. وقتی آدم‌ها و شرایط انقدر متفاوتند، این واقع‌بینانه‌ترین انتظاریه که می‌شه داشت.

در این مورد که خیلی از مردم احساس مسئولیت نمی‌کنن، باهات موافقم. دارم می‌بینم متاسفانه. اگه متوجه بشم کسی واقعن عین خیالش نیست، ذره‌ای احساس مسئولیت نمی‌کنه و کلن رها و فراموش کرده، تکلیفم باهاش مشخصه، اما این چیزیه که خیلی وقتا تو برخورد مشخص می‌شه. 
مثلن همین مورد راننده اسنپ، مسئولیت هست اما مسئولیتِ بی‌هزینه‌ای که خودت هم بهش اشاره کردی نیست. راستش برای کسی که شغلش اینه حتا کم‌هزینه هم نیست. 
مسئله‌ی پول و معاش مردم اهرم فشاریه که همیشه دولت‌ها و حکومت‌ها داشته‌ن و نحوه‌ی مواجهه باهاش برای شخص خودم هنوز گنگه. 

درک‌کردن رو بستگی داره نسبت به چه کسایی، چه رفتارهایی و چه موقعیت‌هایی در نظر داشته باشیم. 
این حرفت که به بهانه‌ی درک‌کردن ترس گسترش پیدا می‌کنه هم جای بحث داره و همون‌طوری که گفتم به خیلی چیزا وابسته‌ست. متوجه‌ام چطور می‌تونه باعث گسترش ترس بشه، اما نه لزومن.
یه ذره سخت و پیچیده می‌شه، اما الان که از لزوم سرعت عمل کم شده و هیجانات اولیه‌مون کمی آروم گرفته، به نظرم می‌تونیم موقعیت‌محورتر و با بررسی بیشتر جوانب تصمیم بگیریم و عمل کنیم.

پاسخ :

مهشاد، من با اجازه‌ات تا یک دو سه روز دیگه جواب می‌دم :))

ببین، فکر کنم یک چیزی که باید توی این تفاوت دیدگاه اثر بدی، همین شخص‌محور نبودنشه برای من. یعنی واقعا اون راننده اسنپ که تذکر می‌ده، برای من مطرح نیست و می‌فهمم شاید واقعا هییچ راهی نداشته باشه. موضوع اصلی برای من اینه که از یک جا شروع می‌شه و ادامه پیدا می‌کنه این ترس و سرکوب. کم‌کم می‌بینی که برگشتی به سال قبل.
مهشاد ام
۳۰ شهریور ۱۲:۴۵

نگرانی‌ت رو می‌فهمم و باهات درش شریکم. خیلی‌وقتا دارم با دلیل و نشونه خودمو به سختی قانع می‌کنم که چیزای زیادی تغییر کرده و اوضاع هیچ‌وقت مثل قبل از این اتفاقا نمی‌شه. 
می‌دونم اون‌چیزی که انتظار داشتیم و داریم نشده، اما یه چیزی شروع شده که به نظرم هنوز ادامه داره. 

ببین، شخص‌محور و موقعیت‌محور نگاه نکردن بعضی‌جاها لازمه، اما همون‌طوری که گفتم الان از لزوم سرعت عمل کم شده و تو یه سری موارد خاص شخصن می‌تونم یه دستورالعمل سفت و سخت نداشته باشم و بسنجم که چی بهتره.

پاسخ :

آه، نمی‌دونم مهشاد، این لایحه‌ی جدید حجاب واقعا برای من غم‌انگیز و ناامیدکننده بود. حس می‌کنم خیلی زود همه‌چیز مثل قبل می‌شه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان