۹۵۷

من واقعا حس می‌کنم یک ماه هم با کسی جز پرهام حرف نزنم، اوکی می‌مونه حالم و این خیلی ناراحتم می‌کنه. شجاعتش رو دارم، ولی اصلا انگیزه‌ای ندارم با آدم‌ها رابطه‌ای برقرار کنم و این شبیه من نیست. انوجا می‌گه تاثیر امتحانه، و امیدوارم که باشه و احتمالش هم زیاده که باشه، چون استرس امتحان قشنگ من رو آروم آروم می‌خوره. واقعا یک دلیلی داشت که من توی کارشناسی این‌قدر اذیت بودم.

ولی هی از خودم می‌پرسم چرا آخه باید سر این ناراحت باشم. یک چیز رو نمی‌خوای دیگه، کسی هم که دنبالت نکرده که بخوای، پس چرا ناراحتی. شاید بهترین مثال نباشه، ولی اون موقع هم که فهمیدم چه بلایی سر خواجه‌های دربار میاد، می‌گفتم آخه غمشون سر چیه، دیگه زندگیشون سر این نمی‌ره.

ولی خب، طبیعیه ناراحت باشم. اون میل سوقت می‌ده به یک زندگی بهتر و پرتر. از دست دادنش واقعا غم‌انگیزه.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان