تیر

حس می‌کنم همه‌چی روی هم جمع شده که من احساس ناکافی بودن کنم.  فکر می‌کنم قبلا چون انسان دراماتیک‌تری بودم، کلا روندش سریع‌تر بود و زودتر تموم می‌شد انگار. الان دارم زندگی‌م رو پیش می‌برم، همه‌چی نسبتا سرجاشه، فقط کل مدت غمگینم. یکی دو سال پیش یک پستی نوشتم و گفته بودم که فکر می‌کنم بعدا خیلی انسان آروم‌تری خواهم بود و خب واقعا الان شبیه تصور اون موقعم‌ام. هنوزم اون انرژی و برون‌گرایی سابقم رو دارم، ولی روش چیزهای دیگه هم اضافه شده و شرطی‌ترش کرده، که خب حالا چیزی هم نیست که من باهاش مشکلی داشته باشم، چون خب انسان تغییر می‌کنه. اشکالی نداره. ولی هی باید به خودم یادآوری کنم که با دنیا قطع رابطه نکنم. که یک راه این وسط باقی بذارم، هرچقدر کوچک.

 

من واقعا دارم درک می‌کنم چرا بعضیا این‌قدر مکالمان عمیقی راجع به سیاست و جغرافی و هنر و همه چیز دارند. واقعا مفاهیم بیسیک این فیلدها رو بشناسی، بعدش خیلی خوش می‌گذره بیش‌تر یاد گرفتن، چون زمینه‌ی کاریت هم نیست و قضاوت نمی‌شی. ولی حتی جدا از این، یک جورهایی همه چیز رو ساده‌تر می‌کنه. لازم نیست طرف مقابل رو درک کنی، لازم نیست چیزی از خودت بذاری وسط. فکر می‌کنم نباید بهش تکیه کنی. 

 

من واقعا فکر می‌کنم دوست خوبی‌ام. یعنی از این لحاظ می‌گم که مهربونم و حواسم معمولا به بقیه هست و واقعا آسیب زدن به بقیه در حالت عادی در دستور کارم نیست. فکر می‌کنم بزرگ‌ترین ایرادم همینه که انسان‌ها رو رها می‌کنم، که خب اگه صادق باشم، می‌فهمم ایده‌آل نیست، ولی خب هیچ‌وقت هم انسان‌ها رو سر هیچی منطقا رها نمی‌کنم و عذاب وجدانی هم ندارم هیچ‌وقت. خودم هم اذیت می‌شم توی این پروسه. فقط متاسفانه وسواسم نمی‌ذاره که بگم و بخندم و دلم ناصاف باشه. چند روز پیش توی ردیت یک پستی خوندم راجع به red flagها، و یکی گفته بود دوست قدیمی نداشتن، که خب دقیقا راجع به من صادق نیست، ولی یک جورهایی هست، و از اون موقع هی دارم برای خودم اثبات می‌کنم که نه، من خطرناک نیستم. ولی خب نمی‌دونم.

 

کاش این روزها زودتر تموم بشه. این دختر چند روز به حال خودش باشه و یک ایده‌ای پیدا کنه راجع به معماهای دوروبرش.

۱
هلن پراسپرو
۰۱ تیر ۲۱:۰۲

منم یه همچین پستی تو ردیت خوندم. فکر کردم منطور از دوست قدیمی نداشتن یعنی... فقط با تو در ارتباطه و دوستای دیگه نداره؟ یعنی اگه تو یه روز باهاش حرف نزنی کاملا تنها میشه و دوست دیگه‌ای نداره که بخواد از نظر اجتماعی ارضاش کنه؟ ایف ایت میکس سنس؟

در بهترین حالت این باعث وابستگی شدید میشه، در بدترین حالت پارانویا و ابسسد بودن و این چیزای بد بد.

 

اینکه بتونی زود بذاری آدما برن به نظر من بدی نیست... حسنه حتی.

پاسخ :

آمم، به نظرم ممکن بود منظورش این باشه که همچین آدمی نمی‌تونه با آدم‌های دیگه تا کنه و همچین چیزی، که خب خیلی هم غیرمنطقی نیست.

نمی‌دونم، خودم کاملا مطمئن نیستم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان