تایتانیک

امشب تایتانیک رو دیدیم. وسط فیلم ازش می‌پرسم که اگه من توی وضعیت جک بودم، برمی‌گشت که نجاتم بده، و گفت آره. پرسید که من چی، و گفتم نمی‌دونم، و واقعا نمی‌دونم. کسی توی ذهنم نیست که مطمئن باشم براش برمی‌گردم. بیش‌تر از همه احتمال می‌دم که برای بچه‌ام برگردم، ولی خب سخته فهمیدن این که به بچه‌ام چه حسی دارم، وقتی نیست. انسان‌ها برام ارزشمندند، ولی من واقعا واقعا ترسوئم. از اون طرف به‌شدت هم از رفتارهای بدوی بدم میاد. در نهایت فردی می‌شم که بقیه رو کنار نمی‌زنه برای رسیدن به جایی، و فردی که از جایگاهی که به دست آورده هم به راحتی نمی‌گذره.

به طرز عجیبی جفتمون از فیلمش خوشمون اومد. یعنی من با توقع صفر رفتم و آخرش می‌خواستم بایستم دست بزنم. با خودم فکر کردم که شاید وقتی هجده سالم بود، مطمئن می‌بودم که برمی‌گردم و دروغ هم نمی‌بود. فکرش غم‌انگیز بود برام. بعدش فکر کردم که چرا غم‌انگیزه برام؛ من می‌تونم رز و جک رو احمق بدونم. ولی این چیزیه که اطمینان خوبی ازش دارم؛ که با وجود این که بخش زیادی از ظرفیتم برای عاشق بودن رفته، هنوزم عشق برام ارزشه. 

۱
مهشاد ام
۱۵ اسفند ۱۲:۱۹

منم چندسال پیش به این سوال با اطمینان و بدون درنگ جواب مثبت می‌دادم و الان، نه. 
نمی‌دونم ظرفیتم برای عاشق بودن کم شده یا فقط موقعیت استفاده‌ ازش رو ندارم، اما خیلی وقته دیگه برام غم‌انگیز نیست. انقدر عاشق بودن حس و حال خوبی داره ولی هیچ کسی رو تا این اندازه دوست نداشتن هم بد نیست. 
اگر بتونم دوباره کسی رو این‌طور دوست داشته باشم بهم خوش می‌گذره و هر چند الان به نظرم احمقانه می‌رسه اما مشکلی با تجربه‌ی دوباره‌ش ندارم.
در آخر، نمی‌دونم چرا اینا رو گفتم! فکر کنم فقط دلم می‌خواست برات کامنت بذارم.

پاسخ :

آره، منم با احساسات شدید برای کسی نداشتن اوکی بودم و این شکلی نبود که سر به بیابون بذارم، ولی می‌فهمیدم که چیزی هم کمه از زندگی‌م.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان