تهران - اصفهان

یک بار بود که با پگاه، توی فلافلی میدون انقلاب، سر کارگر، نشسته بودم، و فلافل می‌خوردیم. پنجشنبه شب بود، و ما هم به خاطر این اون‌جا بودیم که در نهایت تن‌پروری، میدون انقلاب رو به عنوان جای جدیدی که هر پنجشنبه باید می‌دیدیم، انتخاب کرده بودیم. که به عنوان دو دانشجوی دانشگاه تهران کار عجیبی بود. استدلالمون این بود که ما هنوز با دقت میدون انقلاب رو ندیدیم.

قبلش توی یک پاساژ، یک شال‌فروشی کوچک پیدا کرده بودیم و من یک شال سبز کم‌رنگ خریده بودم، که بعدا پگاه بهم گفت که خیلی بهم میاد.

وقتی داشتیم فلافل می‌خوردیم، به پگاه گفتم که هر وقت می‌بینم که یک نفر گوشی‌ش آیفونه، انگار یه طوری خیالم راحت می‌شه. فکر می‌کنم که این فرد حداقلش مشکلات مالی نداره.یا حداقل شدید نیست. یا اگر هم داره، و بازم رفته به زحمت آیفون خریده، احمقه دیگه.

شال‌فروشی‌ای که قبلش رفته بودیم، روی شیشه‌هاش برچسب فروش خورده بود، و فروشنده مغازه یک گوشی چند قرن قبل هواوی رو داشت. و من نگران بودم. حس می‌کردم مشکلات مالی شدیدی داره، و من از مشکلات مالی واقعا می‌ترسم.

چند روز پیش هم‌اتاقی‌هام داشتند با هم نون و پنیر می‌خوردند، و حرف می‌زدند. و یکی‌شون که عقد کرده و به زودی عروسی‌شه، از مشکلات مالی‌ش می‌گفت، و یک جاش گفت که همسرش (که مدرک حقوق داره) فعلا چون کاری پیدا نکرده، توی زمینه MDF و کابینت‌سازی کار می‌کنه. و من باز هم همون احساسات توی مغازه رو داشتم.

ولی از اون روز گذشت، و چند بار دیگه پیش اومد که حرف به همسرش کشید. یک بار بهم گفت که اون موقعی که شش ماه دانمارک بوده، همسرش دلش خیلی تنگ شده، و با این که سخت بوده، اما دو ماه آخر، رفته که دانمارک باشه. 

یک وقتایی هم از حرف‌های همسرش می‌گه، سر چیزای ساده، این که موتور سوار بوده و کارهای احمقانه‌ای می‌کرده، این که ریشش رو کی می‌زنه، این که غمگینه. 

لحن حرف زدنش این شکلی نیست که انگار قصد داشته باشه که چیزی رو نمایش بده، صرفا داره تعریف می‌کنه.

و شب‌ها هم با هم ویدئو کال دارند همیشه (ویدئو کال داشتن از نظر من خیلی عاشقانه‌اس واقعا، چون خودم به سختی می‌تونم ویدئوکال با هر کسی رو تحمل کنم)، و نمی‌دونم چطوری حالتش رو شرح بدم، ولی قشنگه.

و داشتم فک می‌کردم که چه چیزی می‌تونه دلگرم‌کننده‌تر از این باشه که کسی رو داشته باشی که بتونی باهاش حرف بزنی؟ که پیشت باشه؟ که وقتی همچین فردی رو پیدا کردی توی زندگی‌ت، واقعا مشکلات زیادی نیستند که از پسشون برنیای.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان