یا به طور کلی یه چیزی بگو.

بیاین برای من تعریف کنین که چه خبر. (پیشنهادهایی برای چگونگی فرار کردن از خواب، به انسان‌های غمگینی که فردا هشت صبح کلاس ریاضیات مهندسی دارند). (و ارائه میکروبشون رو آماده نکردند).

۶
محمدعلی ‌‌
۱۸ آذر ۰۲:۰۰

منم تمرینات فیزیک فردا رو آماده نکردم و هیچی برای میانترم شیمی هفته بعد نخوندم -_-

پاسخ :

هفته بعد یه خورده دور نیست؟
نورا :)
۱۸ آذر ۰۲:۲۷

میتونی به این فکر کنی که ما فردا صبح با دکتر رکنی عزیز کلاس داریم و قطعا حالت بهتر میشه:))) 

پاسخ :

آه، خدا، قطعا کار می‌کنه، چقدر خوشحالم که قرار نیست برم سر کلاس اون روانی :))
‌‌ Elle
۱۸ آذر ۰۷:۴۵

آنفولانزا گرفتم؛ دیروز کللل روز سرم داشت می‌ترکید، شب که داشتیم می‌رفتیم دکتر از درد گریه‌م گرفته بود و یه لحظه تو دلم گفتم خدایا نمی‌خوام بمیرم من :))) زندگی رو دوست دارم. به هر حال تب داشتم و هذیون می‌گفتم.

ریاضیات مهندسی که می‌گذره به هر حال، ارائه میکروب رو هم یه کاریش می‌کنی دیگه هوم؟

پاسخ :

آه، چقدر بد :((((( من از این آنفلونزای جدید تا حد مرگ می‌ترسم.
با این که بمیرم مشکل خیلی زیادی نداشتم ولی نمی‌تونستم یه هفته از کارهام عقب بمونم.
آره، گذشت خدا رو شکر
ارائه‌ام رو گذاشتم برای فردا
محمدعلی ‌‌
۱۸ آذر ۱۳:۱۸

تجربه‌م ثابت کرده که هفته‌ی بعد، همون فرداست، فقط اسمش فرق داره -_-

پاسخ :

جمله حکیمانه‌ایه واقعا :)) 
فراری
۲۰ آذر ۰۱:۲۲

من هی اومدم به این مسئله که «چه خبر واقعاً» فکر کردم، ولی چون به نتیجه‌ای نرسیدم متأسفانه مجبور شدم ساکت بمونم.

ربدوشامبر خریدم، جزو اخبار حساب می‌شه؟ و تی‌ای شدم. گمونم البته، چون استاد همچنان جواب ایمیل منو نمی‌ده. :)) از دفتر سفارت هم ایمیل زدن که یه عکس دیگه بفرست، این مال ده قرن پیشه قبول نیست، می‌خواستم فحششون بدم. کلاً این روزها هرچیزی که به رفتن پول منجر شه فحش می‌خوره. متأسفانه چیزهایی که به اومدنش هم منجر می‌شه، چون حاصل ساعت‌ها نشستن در دفتر و خیره شدن به مانیتوره -و خلاصه‌ش کنم، «نوشتن» نیست- مجدد فحش می‌خوره. واقعاً دلم نمی‌خواد برم سر کار، ولی می‌بینم چاره‌ی دیگه‌ای هم ندارم. کی فکرشو می‌کرد پول انقدر مهم باشه؟ :)) (هرچند صادق باشیم معضل اصلی نه پول، که اقامت کذاییه.)

 

تو چه خبر؟

پاسخ :

به نظر من که ربدوشامبر چیز مهمیه :)) در نتیجه خبر محسوب می‌شه. یکی از استادهای ما هست که جواب دانشجوهایی که باهاش تز دکتراشون رو دارند جواب نمی‌ده :)))) 
چقدر بلاد کفر مصیبت داره. چقدر عجیبه که این همه آدم باشیم که هی بخوایم یه جای دیگه باشیم. فک کنم مثلا یکی از یک کشور دیگه نتونه هیچ‌وقت ما رو درک کنه.

من ارائه میکروبیولوژی‌م رو دادم. اسلایدام خیلی خوب بودند، ولی مثه این که خودم در حال ارائه به شکل واشحی حالم بد بوده (چون سرما خورده بودم و خیلی نمی‌تونستم درست حرف بزنم) و درباره ریاضیات مهندسی فهمیدم که داره تبدیلات فوریه رو درس می‌ده. واقعا خوشحالم که حداقل موضوع رو فهمیدم. بقیه‌اش هم یه طوری ازش سر درمیارم.
فراری
۲۱ آذر ۰۸:۱۳

اومدم ذکر کنم تی‌ای شدم، میزان درکم ازش تقریباً اندازه‌ی درک تو از ریاضی مهندسیه و بذار یه اعترافی بکنم: من هروقت زندگی برام به عنوان مهندسی که باید از الکترونیک، مکانیک و انواع برنامه‌نویسی سر در بیاره سخت می‌شه، فکر می‌کنم آدمایی مثل تو وجود دارن که هم باید مصائب مهندسی رو تحمل کنن، هم پزشکی، و تازه روز هم ندارن که بیان بهشون بگن روزت مبارک. 

پاسخ :

چقدر ترسناک به نظر میاد تصور کردن خودم به عنوان تی ای ریاضیات مهندسی :)) واقعا تسلیت می‌گم :((
نه، مصائب پزشکی و مهندسی خیلی فراتر از چیزیه که ما داریم. ما فعلا مصائب جمیع علوم پایه رو داریم تحمل می‌کنیم. یه وقتایی هست دارم با فرزانه حرف می‌زنم، و مثلا می‌گم که ریاضیات مهندسی فلان طوره، شیمی فیزیک فلانه، میکروبیولوژی هم بهمان، بعد یه لحظه فک می‌کنم که دقیقا دارم چه غلطی می‌کنم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان