هی میخوام به فرزانه بگم که حس میکنم تو بهم اهمیت نمیدی و توجه نمیکنی، این جمله کاملا راحت و صریح رو هر موقع میخوام بیان کنم، میگم:«ببین، حس میکنم تو بیاهمیتی».
هی فک میکنم که یه جای این جمله مشکل داره.
هی میخوام به فرزانه بگم که حس میکنم تو بهم اهمیت نمیدی و توجه نمیکنی، این جمله کاملا راحت و صریح رو هر موقع میخوام بیان کنم، میگم:«ببین، حس میکنم تو بیاهمیتی».
هی فک میکنم که یه جای این جمله مشکل داره.
مشکل داره. «تو اهمیتندهای»
باز مجبورم رفرنس بدم، اون قسمت هو آی مت یور مادر هست که تد از بکی خوشش میاد، و رابین درک نمیکنه چه جوری پسرا از دخترایی که بهشون حس «مورد نیاز واقع شدن» رو میدن خوششون میاد، و میپرسه دید آی میک یو فیل نیدد؟ که مشخصن ینی «من جوری بودم که تو احساس کنی بهت نیاز دارم؟» و من دیروز که مجبور بودم این قسمتو به خاطر همراهانم، با زیرنویس ببینم، دیدم ترجمه فارسی کرده که «من نیازهای تو رو برآورده میکردم؟»
احساس میکنم تفاوت بیاهمیت بودن و اهمیتنده بودن هم، همچین چیزیه.