درک متقابل.

کابوس تازه‌ام اینه که مهرسا بزرگ شه، یه بلاگر معروف شه، و یه روز بیاد بنویسه که «وقتی ۵ سالم بود، عمه‌ام بهم می‌گفت یکم آروم باشم، و انقدر زیاد حرف نزنم و از اون به بعد من دیگه نتونستم خودم رو دوست داشته باشم». و همه بیان توی کامنت‌ها فحش بدن که «چقدر بی‌شعور».

بعد از پنج ساعت متمادی شامل رقصیدن و حرف زدن باهاش، کنار اومدن با این که شکلاتم رو‌ دزدید و بستنی‌م رو ازم گرفت، وقتی برای هزارمین بار می‌گه «آقا گرگه خونه‌ام رو خراب کرد» تنها چیزی که باعث می‌شه سرم رو بالا بیارم و بگم «اع؟ آقا گرگه‌ی بد» فقط تصور همین صحنه است.

۱
آرزو ﴿ッ﴾
۱۵ تیر ۲۰:۰۳
عه من فکر می‌کردم مهرسا خواهرته! پس برادرزاده داری. چقدر خوب و گوگول :))

پاسخ :

نه، تنها خواهری که دارم صباست :)) و برای کل زندگیم کافیه :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان