393

یه بار داشتم تو کانالا و اینا می چرخیدم. به یه پی امی برخوردم که می گفت که فلان ویژگی (اینجا خودتون یه ویژگی بزارید) مال منه و با لحنی که داشت تلاش می کرد ملایم باشه و خب شاید خشونت نداشت ولی قطعا زیاد ازش دور نبود می گفت که این ویژگی مال اونه و اون و اون و فقط اون. من با این کپی رایتای وبلاگی و کانالی واقعا مشکل دارم (حالا این یکی که به نظرم مرزهای خودباوری و خودخواهی رو در نور دیده بود.) ینی بذارین متمرکز باشم و منظورمو درست بیان کنم. هر چیزی که واقعا مال خودتون باشه به خودتون بر می گرده. و به خاطر همین فک می کنم وقتی رو چیزی خیلی تعصب دارین ینی واقعا ندارینش. من اینو تو زندگیم داشتم. وقتی سوییشرتم رو به مونا می دادم و می دیدم انگار درزی ازل به قامت اون دوخته واقعا حیرت زده می شدم. حالا من اون سوییشرتو دوس نداشتم خیلی. در نهایت دیدم هر چقدر هم من رو خریدن این اصرار‌ کردم، من صاحبش نیستم. دادمش به فرزانه که پنهانش کنه یا هر چی. 

حالا این یه مثال مادی و ملموس بود. راجب ایده ها همین طوره. ایده هایی که روشون خیلی تعصب داشتم در نهایت از جای دیگه ای سرچشمه می گرفتن. و به خاطر همین ناراحت می شم وقتی گوشه ی یه وبلاگ یا کانال یا هر چی می بینم از کپی رایت چیزی گفته. فک‌ می کنم که خب، حیف شد که اینا مال خودت نیس. حیف شد که انقدر از خودت فرار کردی که حالا تماما از جای دیگه سرچشمه می گیری.

و خب می خواستم یه چیز دیگه بگم اصن که یاد اینا افتادم. داشتم به ویژگی هایی فک می کردم که چقدر تو خودم دیدم و تو بقیه ندیدم (متاسفانه خیلی هم ناجذب‌کننده ان) مثلا این شیفتگیم به نصیحت شنیدن، این احساس پایه که پاییز شادی کودکانه داره. اون‌ موقع که به علی گفتم یه آهنگ برای پاییز بفرسته و یه آهمگ فرستاد که از بس غم انگیزه من فک کنم یه بار فقط کامل گوش کردم و فک کردم حداقل کمی خوشبختم که غم تو پاییزم نیس لااقل.‌شاید دلش نمیاد کسی که همونجا به دنیا اومده غمگین کنه.

گفتم که، ویژگی هایی نیستن که من بابتشون به خودم بنازم. ولی لااقل مال منند. و همین خوبه.


پ.ن : یادم رفته بود. چند روز پیش که داشتم اتاقمو با اتاق صبا یکی می کردم. یهو همون حس رو داشتم که همیشه پیش حمید دارم. حمید و صبا دوس دارن من پیششون باشم. ینی مثلا تو یه اتاق باشیم. این به خاطر این نیس که زیبا و دلنشینم. به خاطر اینه که معمولا سرم تو کتاب و گوشیه و تو چیز خاصی مربوط به اونا کنجکاوی نشون نمی دم. و من هیچوقت اینو بهشون نگفتم. ولی این برام بی نهایت قشنگه که‌ وجودم آرامش بخش باشه. این که بعدها عامل آرامش روزای یه نفر باشم.از این وجه از خودم خوشم میاد. حالا خوب میشه اگه اینم مال من باشه.

۳
چارلی ‎‌‌‌
۱۲ تیر ۱۵:۳۷
در مورد کپی رایت دقیقا متوجه نشدم منظورت رو. میشه بیشتر توضیح بدی؟ :)

پاسخ :

ببین منظورم این نیس که قانون کپی رایت خیلی مزخرفه و فلان و اینا. مشخصا تقلید کردن، کپی کردن یا هر چی کار پستیه. و وقتی می گم این افراد اینطوری رو دوس ندارم و فک می کنم مال خودشون نیس منظورم ابدا این نیس که اون متنو از یه جا دیگه کپی کردن. منظورم اینه که هر چند خودشون کلمه کلمه شونو نوشته باشن فقط مالکش نیستن، متاسفانه. و اینا چیزایی نیستن که من خودمو ازشون مبرا بدونم. تعصب و چیزایی مثل این.
نورا :)
۱۲ تیر ۱۵:۵۰
وااااای راس میگی انگار پاییز دلش نمیاد متولدین خودش رو غمگین کنه:) همش دوس دارم رو برگای ترد بالا و پایین بپرم و جیغ بکشم:دی

خیلی خوبه که وجود آدم آرامش بخش باشه.خیلی موقعا هم سعی میکنم چنین آدمی از آب دربیام ولی غالبا وقتی کسی به یه هیجان بسیار بسیار زیادی نیاز داره میاد پیش من:| انقد آروم نمیگیرم:((

پاسخ :

من تو طول زندگیم کلا یه بار جیغ کشیدم :)) و خب من تو پاییز متوجه‌ پاییز نمی شم راستش. خوشحالم و نه خوشحالی عمیق. هیچ کدوم از احساساتم رو پایین بری به جای عمیقی نمی رسه. شاید پاییز می دونه چیزای واقعا خوبی اون پایین نیس و فقط می خواد منو تو چادرش نگه داره. 
:))))) خودتو تغییر نده
حنا
۱۳ تیر ۱۵:۰۰
فک کنم دفه قبلی که راجع به این نوشته بودی منم راجع بهش نظر دادم ولی حالا چون دوباره نوشتی دوباره نظر میدم:))
سارای ما هم اینجوریه واسه من، دوس دارم باشه پیشم، ترجیحن من نرم پیشش خودش بیاد، خودش که اینجاست واقعن دوس ندارم بره و وقتی میره غمگین میشم؛ ولی این به خاطر این نیست که سرش تو کتاب و گوشیه و کاری به من نداره. نمیدونم به خاطر چیه ولی قطعن به این خاطر نیست. در مورد توعم دلیلش این نیست مطمئنن. فراتره

پاسخ :

اون موقع بیشتر با محوریت حرف فرزانه بود، که می گفت بیشتر ترجیح میده بخش مورد علاقه ی زندگی یه نفر باشه. این دفعه نمی دونم دقیقا محوریتش چی بود ولی فرق داشت :))
هوم، نمی دونم صبا دوس داره که بیاد پیشم یا نه، ولی اگه بخوادم نمیشد قبلا، ورود به اتاقم از ورود به کره ی شمالی سخت تر بود قبلا
می دونی، دلیلش برام کنجکاوی‌برانگیزه، ولی اصلش همون خودشه. که دوس دارم عامل آرامش باشم. و نه آرامش سطحی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان